loading...
بزرگترین مرکز نشر احادیث اسلامی اهل بیت در اینترنت به فارسی
یونس بازدید : 93 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 417
نامه‏ها و مراسلات امير المؤمنين عليه السّلام و معاويه در صفين ابان از سليم نقل مى‏كند، و نيز ابو هارون عبدى «1» گفته كه اين حديث را از عمر بن ابى سلمه شنيده است:
1 پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين عليه السّلام‏
سليم مى‏گويد: در حالى كه ما همراه امير المؤمنين عليه السّلام در صفين بوديم، معاويه ابو درداء «2» و ابو هريره را فراخواند و به ايشان گفت: نزد على برويد و از قول من به او سلام برسانيد و به او بگوئيد:
اقرار معاويه به مقام امير المؤمنين عليه السّلام‏
بخدا قسم من مى‏دانم كه تو سزاوارترين مردم به خلافت هستى و از من به آن سزاوارترى، زيرا تو از مهاجرينى هستى كه پيش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان «3» هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خويشاوندى پيامبر و علم تو «4» به كتاب خدا و سنت پيامبرش را ندارم.
__________________________________________________
 (1) ابو هارون عبدى عمارة بن جويرة يا جوين است كه در سال 134 از دنيا رفته است.
 (2) ابو درداء عويمر بن عامر بن زيد خزرجى است. در نسخه «ج» در همه موارد اين حديث بجاى ابو درداء نام «ابو مسلم خولانى» آمده است.
 (3) اشاره به فتح مكه است كه در آن روز همه مشركين از جمله معاويه و پدر و پسرش از آزادشدگان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شدند.
 (4) «ب» و «د»: عمل تو.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 418
مهاجرين و انصار هم با تو بيعت كردند پس از آنكه سه روز در باره تو مشورت نمودند. سپس نزد تو آمدند و به خواست خود و بدون اجبار با تو بيعت كردند. و اوّل كسانى كه با تو بيعت كردند طلحه و زبير بودند، ولى بعد بيعت خود را شكستند و به تو ظلم كردند و آنچه حقّشان نبود طلب كردند.
خونخواهى معاويه براى عثمان‏
من پسر عموى عثمان و طالب خون او هستم. به من خبر رسيده است كه تو در باره قتل عثمان عذر مى‏آورى و از خون او اظهار برائت مى‏نمائى و معتقدى كه وقتى او كشته شد تو در خانه‏ات عزلت گزيده بودى، و وقتى او كشته شد تو «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» گفته‏اى و نيز گفته‏اى: «خدايا من راضى نبودم و كمك هم نكردم».
در روز جنگ جمل وقتى اطرافيان شتر عايشه به هيجان در آمده و فرياد زده‏اند: «يا لثارات عثمان» تو گفته‏اى: «امروز قاتلين عثمان به صورت در آتش در آيند. آيا ما او را كشتيم؟ او را آن دو (طلحه و زبير) و آن زن كه همراهشان است كشتند و فرمان قتل او را دادند در حالى كه من در خانه‏ام نشسته بودم»! من پسر عموى عثمان و ولىّ او و طالب خون او هستم. اگر مسأله چنين است كه تو مى‏گويى، قاتلين عثمان را در اختيار ما بگذار و آنان را به ما تحويل ده تا در مقابل پسر عمويمان آنان را به قتل برسانيم، و با تو بيعت كنيم و خلافت را به تو تسليم نمائيم! اين مطلب اوّل.
لعن و برائت امير المؤمنين عليه السّلام از ابو بكر و عمر و عثمان‏
مطلب دوم اينكه جاسوسانم به من خبر داده‏اند و نامه‏هايى به دستم رسيده از طرف دوستان عثمان كه همراه تو مى‏جنگند و تو گمان مى‏كنى با تو هم عقيده‏اند و به خلافت تو راضى‏اند در حالى كه خواسته‏شان با ما و قلبشان نزد ما است و فقط بدنشان همراه توست. و خبر اين است كه تو ولايت ابو بكر و عمر را اظهار مى‏نمائى و بر آن دو رحمت‏
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 419
مى‏فرستى، ولى در باره عثمان خوددارى مى‏كنى و او را ياد نمى‏نمايى و بر او رحمت نمى‏فرستى و او را لعنت هم نمى‏كنى.
در باره تو به من خبر رسيده است كه وقتى با اهل سرّ خبيثت و شيعيانت و خواصّ گمراه و تغيير دهنده و كاذب خود در خلوت جمع مى‏شويد نزد آنان از ابو بكر و عمر و عثمان برائت مى‏جويى و آنان را لعنت مى‏كنى! ادّعا كرده‏اى كه تو خليفه پيامبر در امّتش و وصىّ او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتابش و سنّت پيامبرش به ولايت تو امر كرده است، و به محمّد دستور داده كه اين مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آيه نازل كرده است كه: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ «5»، «اى پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده برسان، و اگر چنين نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده‏اى، و خداوند ترا از شرّ مردم حفظ مى‏كند». او هم امّتش را در غدير خم جمع كرد «6» و آنچه در باره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غائب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى، و تو نسبت به پيامبر همچون هارون نسبت به موسى هستى.
مظلوميّت امير المؤمنين عليه السّلام‏
در باره تو به من خبر رسيده است كه براى مردم خطبه‏اى نمى‏خوانى مگر آنكه قبل از پائين آمدن از منبر مى‏گوئى: «بخدا قسم من سزاوارترين مردم براى آنان هستم، و از روزى كه پيامبر از دنيا رفته همچنان مظلوم بوده‏ام».
جريان غصب خلافت از لسان معاويه‏
اگر اين خبرى كه در باره تو به من رسيده درست باشد ظلم ابو بكر و عمر نسبت به‏
__________________________________________________
 (5) سوره مائده: آيه 67.
 (6) «الف»: قريش و انصار و بنى اميّه را در غدير خم جمع كرد.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 420
تو بالاتر از ظلم عثمان است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت و ما حاضر بوديم. عمر با ابو بكر بيعت كرد و از تو دستورى نخواست و نه با تو مشورت كرد. آن دو در مقابل انصار با حق و حجّت تو و خويشاوندى با پيامبر انصار را محكوم كردند. اگر در مقابل تو تسليم مى‏شدند و با تو بيعت مى‏كردند عثمان زودتر از همه مردم با تو بيعت مى‏كرد بخاطر خويشاوندى او با تو و حق تو بر او چرا كه او پسر عمو و پسر عمّه توست.
سپس ابو بكر عمدا اقدامى كرد و هنگام مرگش خلافت را به عمر برگرداند و هنگام جانشين قرار دادن او با تو مشورت نكرد و از تو دستورى نخواست و براى او بيعت گرفت.
سپس عمر تو را در شورى بين شش نفر قرارداد و همه مهاجرين و انصار و ديگران را از مسأله خلافت خارج ساخت. شما هم وقتى در روز سوم ديديد مردم جمع شده‏اند و شمشيرها را كشيده‏اند و بخدا قسم ياد كرده‏اند كه اگر آفتاب غروب كند و يكى را از بين خود انتخاب نكرده باشيد گردنتان را بزنند و دستور وصيّت عمر را در باره شما اجرا كنند، وقتى اين برنامه را ديديد اختيار كار خود را به ابن عوف سپرديد. او با عثمان بيعت كرد و شما هم با او بيعت نموديد.
سپس عثمان مورد محاصره قرار گرفت و از شما كمك خواست، ولى او را يارى نكرديد، و شما را فرا خواند ولى او را اجابت نكرديد، و اين در حالى بود كه بيعت او بر گردن شما بود، و شما اى مهاجرين و انصار حاضر و شاهد بوديد، ولى اهل مصر را آزاد گذارديد تا او را كشتند و گروههايى از شما هم آنان را در قتل وى كمك كردند و اكثريت شما او را خوار كرديد. بنا بر اين در باره او يا قاتل و يا دستور دهنده و يا خواركننده بوديد.
سپس مردم با تو بيعت كردند، و تو از من به امر خلافت سزاوارترى. پس قاتلان عثمان را در اختيار من بگذار تا آنان را بكشم و خلافت را به تو تسليم كنم، و من و همه افراد اهل شام كه نزد من هستند با تو بيعت كنيم.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 421
2 پيام و نامه امير المؤمنين عليه السّلام به معاويه‏
وقتى امير المؤمنين عليه السّلام نامه معاويه را خواند، و ابو درداء و ابو هريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابو درداء فرمود: آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همان طور كه از قول او به من رسانديد.
قتل عثمان مربوط به امام مسلمين است‏
به معاويه بگوئيد: عثمان بن عفان از اين دو فرض خارج نيست: يا امام هدايتى است كه ريختن خون او حرام و كمك او واجب است و سرپيچى از فرمان او حلال نيست و امت حقّ خواركردن او را ندارند، و يا اينكه امام گمراهى است كه ريختن خون او حلال است و ولايت و يارى او جايز نيست. بنا بر اين از اين دو حالت خارج نيست.
آنچه در حكم خدا و حكم اسلام بر مسلمين واجب است بعد از آنكه امامشان مرد يا كشته شد- چه گمراه باشد و چه هدايت شده، چه مظلوم باشد و چه ظالم، چه ريختن خونش حلال باشد و چه حرام- اين است كه هيچ عملى انجام ندهند و كار جديدى بپا نكنند و دست از پا خطا نكنند و كارى را شروع نكنند قبل از آنكه براى خود امامى عفيف و عالم و با تقوى و عارف به قضاوت و به سنت برگزينند تا امور آنان را جمع نمايد و در بين آنان حكم نمايد و براى مظلوم از ظالم حقّش را بگيرد و مرزهاى آنان را حفظ نمايد و غنائم و حقوق مالى آنان را جمع آورى كند و حجّ و نماز جمعه آنان را بپا دارد و صدقات آنان را جمع نمايد. سپس در باره امامشان كه به ظلم كشته شده نزد او براى حكم بروند و قاتلين او را براى محاكمه نزد او ببرند تا بين آنان به حق حكم نمايد: اگر امامشان‏
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 422
مظلوم كشته شده به نفع اولياء او خونش را ثابت كند، و اگر ظالم كشته شده نظر دهد كه حكم آن چيست.
اگر اختيار در امامت بدست مردم باشد اين اوّل كارى است كه بايد انجام دهند، و امامى انتخاب كنند تا امور آنان را منظّم نمايد و تابع او شوند و او را اطاعت نمايند. ولى اگر اختيار بدست خداوند و پيامبرش است، خدا مردم را از نظر دادن در اين مسأله و انتخاب آن كفايت كرده است، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى آنان امامى را پسنديده و آنان را به اطاعت و تابعيت او مأمور كرده است.
مردم بعد از قتل عثمان با من بيعت كردند و مهاجرين و انصار پس از سه روز مشورت در باره‏ام با من بيعت نمودند، و هم آنان بودند كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند و امامت آنان را منعقد كردند. اين مسأله را اهل بدر و سابقه داران از مهاجرين و انصار بر عهده گرفتند، با اين تفاوت كه با افراد قبل از من بدون مشورت عموم مردم بيعت كردند ولى بيعت من با مشورت عموم مردم بود.
اثبات امامت امير المؤمنين عليه السّلام از لسان آن حضرت‏
بنا بر اين اگر خداوند جلّ اسمه اختيار را بدست امّت سپرده است و اين امت است كه بايد براى خود انتخاب كنند و نظر دهند، و انتخاب و نظرشان بهتر از انتخاب خدا و رسولش براى آنان است، و هر كس را امّت انتخاب كنند و با او بيعت نمايند بيعت او بيعت هدايت است و امامى مى‏شود كه اطاعت او و ياريش بر مردم واجب است، اگر چنين است در باره من نيز مشورت كردند و مرا به اجماع و اتفاق امّت انتخاب كردند.
و اگر خداوند عزّ و جلّ است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امّت انتخاب كرده است و بعنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب منزل خود و در سنّت پيامبرش «7» مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجّت مرا قوى‏تر و حقّ مرا واجب‏تر مى‏نمايد.
__________________________________________________
 (7) «ج»: بر لسان پيامبرش.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 423
عدم ارتباط قتل عثمان به معاويه‏
فرمود: اگر عثمان در زمان ابو بكر و عمر كشته شده بود، آيا معاويه حق داشت بعنوان خونخواهى عثمان به جنگ آنان و قيام بر عليه آنان اقدام كند؟
ابو هريرة و ابو درداء گفتند: نه.
حضرت فرمود: من نيز همين طور! اگر معاويه بگويد: «آرى»، به او بگوييد: در اين صورت براى هر كسى كه به او ظلمى شده يا كسى از نزديكانش كشته شده جايز مى‏شود عصاى مسلمين را بشكند و جماعت آنان را متفرق كند و مردم را بسوى خويش فراخواند!! اضافه بر اينكه فرزندان عثمان براى طلب خون پدرشان سزاوارتر از معاويه‏اند.
سليم مى‏گويد: ابو درداء و ابو هريره ساكت شدند و گفتند: نسبت به خودت به انصاف سخن گفتى!
تقدم فرزندان عثمان بر معاويه در خونخواهى‏
حضرت فرمود: بجان خودم قسم، معاويه هم اگر بر سخن خود و آنچه به من حق داده ثابت باشد نسبت به من انصاف داده است. اينان پسران عثمان‏اند كه مرد شده‏اند و به سنّ بلوغ رسيده‏اند و كودك نيستند و كسى صاحب اختيار آنان نيست. بيايند تا بين آنان و قاتلين پدرشان جمع نمايم. اگر از استدلال در مقابل آنان عاجز ماندند براى معاويه شهادت دهند كه صاحب اختيار و وكيل آنان و نائب و طرف دعواى آنان در خصومتشان است.
آنگاه آنان و خصم‏هايشان در مقابل من مانند خصمهايى كه نزد امام و والى با اقرار به حكم او و اجراى قضاوت او مى‏نشينند حاضر شوند، و من در دليل آنان و دليل خصمهايشان نظر دهم. اگر پدرشان ظالم كشته شده بود و ريختن خونش حلال بود خون او را باطل اعلام كنم، و اگر مظلوم بود و ريختن خونش حرام، نسبت به قاتل پدرشان‏
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 424
حكم به قصاص كنم. اگر بخواهند او را بكشند و اگر بخواهند عفو كنند و اگر بخواهند ديه قبول كنند.
بيست هزار قاتل عثمان راضى بحكم امير المؤمنين عليه السّلام‏
اين قاتلان عثمان در لشكر من‏اند كه به قتل او اقرار دارند و به حكم من به نفع آنان يا بر عليه خود راضى‏اند. فرزندان عثمان و يا معاويه- اگر صاحب اختيار و وكيل آنان است- نزد من بيايند و قاتلين او را مورد مخاصمه قرار دهند و آنان را به محاكمه بكشند تا بين آنان طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش حكم نمايم.
و اگر معاويه مى‏خواهد گناهى كه نكرده‏ايم به ما نسبت دهد و در پى بهانه و اباطيل است، پس هر نسبتى مى‏خواهد بدهد كه خداوند بزودى بر عليه او يارى خواهد كرد.
ابو درداء و ابو هريره گفتند: بخدا قسم، نسبت به خود به انصاف سخن گفتى و از انصاف هم فراتر رفتى، و بهانه او را از بين بردى و دليل او را باطل كردى و دليل قوى و درستى آوردى كه اشكالى در آن نيست «8».
ابو هريره و ابو درداء بيرون آمدند. ناگهان بيست هزار نفر را با پوششهاى آهنين ديدند كه مى‏گفتند «9»: «ما قاتلين عثمان هستيم و به حكم على عليه السّلام بر ضرر خود يا به نفعمان اقرار مى‏كنيم و راضى هستيم. اولياء عثمان بيايند و ما را در مورد خون پدرشان نزد امير المؤمنين عليه السّلام به محاكمه بكشند، اگر قصاص يا ديه بر ما لازم شد در مقابل حكم او صبر مى‏كنيم و تسليم مى‏شويم».
ابو درداء و ابو هريره گفتند: به انصاف سخن گفتيد، و براى على هم جايز نيست شما را به معاويه تحويل دهد و نه اينكه شما را بكشد تا آنكه شما را نزد او به محاكمه بكشد و بين شما و خصمتان طبق كتاب خدا و سنّت پيامبرش حكم نمايد.
__________________________________________________
 (8) «ج»: دليل قوى نافذى آوردى كه نورانى است.
 (9) «د»: صدا مى‏زدند.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 425
3 ابلاغ پيام امير المؤمنين عليه السّلام و عكس العمل معاويه‏
ابو درداء و ابو هريره براه افتادند تا نزد معاويه رسيدند و آنچه امير المؤمنين عليه السّلام و نيز آنچه قاتلين عثمان و ابو النعمان بن ضمان «10» گفته بودند به او خبر دادند.
معاويه گفت: در باره رحمت فرستادن بر ابو بكر و عمر و خوددارى او از رحمت بر عثمان، و اظهار برائت پنهانى از او و آنچه در باره جانشينى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ادّعا مى‏كند، و اينكه از روز وفات پيامبر دائما مظلوم بوده است، چه جوابى به شما داد؟
آن دو گفتند: بلى، نزد ما بر ابو بكر و عمر و عثمان رحمت فرستاد و ما مى‏شنيديم «11».
سپس در ضمن سخنانش به ما گفت: اگر خداوند اختيار را به امت داده است و آنانند كه انتخاب مى‏كنند و در باره خودشان نظر مى‏دهند و انتخاب آنان و نظرشان از انتخاب خدا و رسولش براى آنان بهتر و هدايت يافته‏تر است، پس همانان بودند كه مرا انتخاب كردند و با من بيعت نمودند و بنا بر اين بيعت من بيعت هدايت است و من امامى هستم كه اطاعت و ياريم بر مردم واجب است زيرا آنان در باره من مشورت كردند و مرا انتخاب نمودند.
و اگر انتخاب خدا و رسولش از انتخاب و نظر خودشان بهتر و هدايت يافته‏تر است، پس خدا و رسولش مرا براى امت انتخاب كرده و خليفه بر آنان قرار داده‏اند و به آنان دستور يارى و اطاعت مرا در كتاب منزل خدا كه بر زبان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرسلش جارى شده داده‏اند، و اين براى حجّت من قوى‏تر است و حق مرا واجب‏تر مى‏كند.
__________________________________________________
 (10) ابو النعمان شناخته نشد و جهت ذكر نامش در اينجا نيز معلوم نيست. احتمالا او كسى بوده كه به نيابت از قاتلين عثمان سخن مى‏گفته است.
 (11) توضيح لازم در باره اين مسأله از لسان خود امير المؤمنين عليه السّلام در ص 435 و 440 از همين كتاب ذكر خواهد شد.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 426
4 مناشدات «12» امير المؤمنين عليه السّلام در صفّين‏
سپس امير المؤمنين عليه السّلام در ميان لشكرش بر فراز منبر قرار گرفت و مردم را و هر كس از اهل آن منطقه و مهاجرين و انصار را كه حاضر بودند جمع كرد و حمد و ثناى الهى بجا آورد و سپس فرمود:
مناقب بى‏انتهاى امير المؤمنين عليه السّلام‏
اى مردم، مناقب من بيشتر از آن است كه احصا گردد و شمرده شود. من با ذكر آنچه خداوند در كتابش نازل كرده و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره‏ام فرموده از ذكر ساير مناقب و فضائلم صرف نظر مى‏كنم.
سبقت امير المؤمنين عليه السّلام در اسلام‏
آيا مى‏دانيد كه خداوند در كتاب ناطقش در بيش از يك آيه، سبقت‏گيرنده در اسلام را بر مسبوق فضيلت داده است، و احدى از امّت به سوى خدا و رسولش از من سبقت نگرفته است؟ گفتند: آرى بخدا قسم.
على عليه السّلام افضل اوصياء
فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم در اين باره كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيده شد در باره قول خداوند وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ «13»، «سابقين، سابقين، آنانند مقرّبين»، و
__________________________________________________
 (12) معنى مناشده در پاورقى 9 از حديث 11 ذكر شد.
 (13) سوره واقعه: آيه 10 و 11.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 427
آن حضرت فرمود: خداوند اين آيه را در باره انبياء و اوصياى آن نازل كرده است، و من افضل انبياء خدا و برادرم و وصيّم على بن ابى طالب افضل اوصياء است؟
در اينجا حدود هفتاد نفر از اهل بدر كه اكثرشان از انصار و بقيّه از مهاجرين بودند بپا خاستند كه از جمله آنان ابو الهيثم بن تيّهان و ابو ايوب خالد بن زيد انصارى و از مهاجرين عمار ياسر و غير او بودند. اينان گفتند: ما شهادت مى‏دهيم از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم كه اين مطلب را مى‏فرمود.
اعلام ولايت در غدير
فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم در باره قول خداوند: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «14»، «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا و رسول و اولى الامر خود اطاعت كنيد»، و قول خداوند: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ «15»، «صاحب اختيار شما خدا و رسولش و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز را بپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند»، و سپس مى‏فرمايد: وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً «16»، «غير از خدا و رسولش و مؤمنين براى خود محل اعتمادى بر نمى‏گزيند».
مردم پرسيدند: يا رسول اللَّه، آيا اين مخصوص بعضى از مؤمنين است يا شامل همه آنان است؟ خداوند عزّ و جلّ دستور داد تا به مردم بفهماند كه آيات در باره چه كسى نازل شده است و ولايت را براى آنان تفسير كند همان طور كه نماز و روزه و زكات و حجّشان را بيان كرده است «17».
آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد و فرمود: «خداوند رسالتى را به من سپرده است كه بخاطر آن سينه‏ام به تنگ آمده است و چنين گمان برده‏ام كه مردم مرا
__________________________________________________
 (14) سوره نساء: آيه 59.
 (15) سوره مائده: آيه 55.
 (16) سوره توبه: آيه 16.
 (17) «ج»: براى آنان بيان كند ولايت براى چه كسى است همان طور كه مسأله نماز و روزه آنان را تفسير كرده است.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 428
تكذيب مى‏كنند، ولى خداوند مرا ترسانده كه بايد ابلاغ كنم و گر نه مرا عذاب خواهد كرد. اى على بپا خيز»! سپس نداى نماز جماعت داد و نماز ظهر را با مردم خواند و سپس فرمود: «اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر آنان از خودشان بيشتر است. بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار او بوده‏ام على صاحب اختيار اوست. پروردگارا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد. يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار گردان هر كس او را خوار كند».
سلمان فارسى بپا خاست و گفت: يا رسول اللَّه، ولايت او چگونه است؟ فرمود:
 «ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيارتر از خودش هستم على هم نسبت به او صاحب اختيارتر است».
خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً «18»، «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را بعنوان دين شما راضى شدم».
سلمان فارسى پرسيد: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات بخصوص در باره على نازل شده است؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «در باره او و جانشينانم «19» تا روز قيامت نازل شده است». و سپس فرمود: «اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غائبان برسانند.
سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما «20». فرمود: «على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه‏ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اوّل آنان فرزندم حسن و سپس حسين و سپس نه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا
__________________________________________________
 (18) سوره مائده: آيه 3.
 (19) «ج»: جانشينانم از فرزندان او.
 (20) «ج»: نام آنان را ذكر فرما.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 429
نمى‏شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند».
دوازده نفر از بدريّين برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏دهيم كه اين مطالب را همان طور كه گفتى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم، نه يك حرف زياد نمودى و نه كم كردى، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ما را بر اين مطلب شاهد گرفت.
بقيّه هفتاد نفر هم گفتند: اين مطالب را شنيديم ولى همه آن را حفظ نكرديم، ولى اين دوازده نفر برگزيدگان و بهتران ما هستند.
حضرت فرمود: راست گفتيد. همه مردم در حفظ يكسان نيستند، بعضى از مردم از ديگران بهتر حفظ مى‏كنند «21».
از بين دوازده نفر چهار نفر برخاستند: ابو الهيثم بن تيهان، ابو ايّوب انصارى، عمّار بن ياسر، خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند:
شهادت مى‏دهيم كه سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصىّ پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امّتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گر نه مرا عذاب خواهد كرد.
سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز دستور داده و من آن را براى شما بيان كردم و سنّتهاى آن را گفتم، و به زكات و روزه و حج امر كرده و من براى شما بيان كردم و تفسير نمودم، و در كتابش به ولايت «22» دستور داده و من- اى مردم-
__________________________________________________
 (21) «ج»: بقيه هفتاد نفر گفتند: آنچه گفتى بياد داريم و اكثر اين مطالب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بخاطر سپرده‏ايم، ولى اين دوازده نفر از بزرگان اصحاب آن حضرت و افضل آنانند، و اينان از قول او آنچه گفتى و ما هم شنيده‏ايم را بياد دارند، و همه مردم در حفظ يكسان نيستند چرا كه بعضى از بعض ديگر بهتر حفظ مى‏كنند.
 (22) «ج»: به ولايت على عليه السّلام.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 430
شما را شاهد مى‏گيرم كه آن مخصوص على بن ابى طالب و جانشينان از فرزندان من و فرزندان برادرم و وصيّم است. على اوّل ايشان و سپس حسن و بعد حسين و سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين‏اند. از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. اى مردم، من پناهگاه شما و امامتان بعد از خودم و راهنما «23» و هدايت‏كننده شما را به شما معرّفى كرده‏ام و او برادرم على بن ابى طالب است.
او در بين شما مثل من در ميانتان است. دين خود را بر عهده او بسپاريد و در همه امورتان از او اطاعت كنيد. همه آنچه خداوند به من آموخته نزد اوست، و خداوند به من دستور داده آنها را به او بياموزم و به شما بفهمانم كه آن علوم نزد اوست. از او سؤال كنيد و از او و جانشينان بعد از او بياموزيد. به آنان ياد ندهيد و از آنان پيشى نگيريد و از آنان تخلف نكنيد. آنان با حق‏اند و حق با آنان است، نه از آن جدا مى‏شوند و نه حقّ از آنان جدا مى‏شود».
حديث كساء و آيه تطهير
سپس على عليه السّلام به ابو هريره و ابو درداء و كسانى كه در اطرافش بودند فرمود: اى مردم، آيا مى‏دانيد خداوند تبارك و تعالى در كتابش چنين نازل كرده است: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً «24»، «خداوند چنين مى‏خواهد كه هر بدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك گرداند».
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرا و فاطمه و حسن و حسين را همراه خود زير عبايش جمع كرد و عرض كرد: «خدايا، اينان عترت و خاصّان من و اهل بيتم هستند. هر بدى را از اينان ببر و ايشان را پاك گردان».
امّ سلمه گفت: يا رسول اللَّه، آيا من هستم؟ فرمود: «تو خوب هستى ولى اين آيه بخصوص در باره من و برادرم على و دخترم فاطمه و دو پسرم حسن و حسين و نه امام‏
__________________________________________________
 (23) «ج»: من مقدّم‏تر شما بعد از خودم و صاحب اختيارتان را و ...
 (24) سوره احزاب: آيه 33.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 431
از فرزندان پسرم حسين نازل شده و هيچ كس جز ما در اين مورد همراهمان نيست».
همه افراد (يعنى هفتاد نفر اهل بدر) برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏دهيم امّ سلمه اين مطلب را بر ايمان نقل كرد «25». ما هم از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين مطلب را سؤال كرديم و آن حضرت همان طور كه امّ سلمه نقل كرده بود بر ايمان نقل كرد.
تفسير «صادقين» به ائمه عليهم السّلام‏
سپس على عليه السّلام فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه خداوند- جل اسمه- در كتابش چنين نازل كرده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ «26»، «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا بترسيد و با صادقين باشيد».
سلمان پرسيد: يا رسول اللَّه، اين آيه عامّ است يا خاصّ؟ فرمود: آنان كه دستور داده شده‏اند عامّ‏اند زيرا جمعيّت مؤمنين به اين دستور مأمور شده‏اند، ولى «صادقين» مخصوص برادرم على بن ابى طالب و جانشينانم بعد از او تا روز قيامت است.
على عليه السّلام همچون هارون عليه السّلام‏
على عليه السّلام فرمود: من در جنگ تبوك به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله عرض كردم: يا رسول اللَّه، چرا مرا بجاى خود در مدينه گذاشتى (و با خود نبردى)؟ فرمود: يا على، مدينه صلاحيّت كسى جز من و تو را ندارد، و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى مگر در نبوّت كه پيامبرى بعد از من نيست.
عدّه‏اى از مهاجرين و انصار كه همراه حضرت بودند برخاستند و گفتند: شهادت مى‏دهيم كه اين مطلب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در جنگ تبوك شنيديم.
__________________________________________________
 (25) «ج»: مردى از اصحاب حضرت برخاست و گفت: شهادت مى‏دهم كه امّ سلمه اين مطلب را برايم نقل كرد. بعد از او عده‏اى از مهاجرين و انصار از جا برخاستند و گفتند: ما هم شهادت مى‏دهيم كه امّ سلمه اين مطلب را بر ايمان نقل كرد.
 (26) سوره توبه: آيه 119.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 432
ائمه عليهم السّلام شاهدان بر مردم‏
فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه خداى عزّ و جلّ در سوره حج چنين نازل كرده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ «27»، «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، ركوع و سجده كنيد و پروردگارتان را عبادت نمائيد و كار خير انجام دهيد، به اميد آنكه رستگار شويد، و در راه خدا آن طور كه بايد جهاد كنيد. او شما را انتخاب كرده و در دين بر شما سختى قرار نداده است. دين پدرتان ابراهيم، كه او شما را از قبل «مسلمان» ناميد. و در اين باره تا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر شما شاهد باشد و شما شاهد بر مردم باشيد. پس نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به خداوند اعتصام جوئيد. اوست صاحب اختيار شما، و خوب صاحب اختيار و خوب كمك‏كننده‏اى است».
سلمان برخاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه، اينها چه كسانى هستند كه تو بر آنان شاهدى و آنان شاهد بر مردم‏اند، و خداوند آنان را انتخاب كرده و در دين براى آنان سختى قرار نداده، دين پدرشان ابراهيم؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «خداوند از اينان سيزده نفر را قصد كرده است: من و برادرم على بن ابى طالب و يازده نفر از فرزندانم يكى پس از ديگرى، كه همگى امام هستند. قرآن با آنان و آنان با قرآنند. از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند».
گفتند: آرى بخدا قسم «28».
__________________________________________________
 (27) سوره حج: آيه‏هاى 77 و 78.
 (28) «ج»: جمعى از مردم گفتند: آرى بخدا. بخدا قسم ما شهادت مى‏دهيم كه اين مطلب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 433
حديث ثقلين و نام دوازده امام عليهم السّلام‏
على عليه السّلام فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بعنوان خطابه برخاست و بعد از آن خطبه‏اى نخواند «29»، و فرمود: «اى مردم، من در ميان شما دو چيز باقى گذاردم كه تا به آنها تمسّك كرده‏ايد هرگز گمراه نمى‏شويد: كتاب خدا و عترت من اهل بيتم. خداوند لطيف خبير به من سپرده است كه اين دو از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند»؟
گفتند: آرى بخدا قسم، ما در همه اين مطالب نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حاضر بوديم. فرمود:
خداوند مرا بس است.
دوازده نفر از جماعت اهل بدر برخاستند و گفتند: شهادت مى‏دهيم وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين خطابه را در روزى كه از دنيا رفت ايراد فرمود، عمر بن خطّاب بحالت شبه غضب برخاست و گفت: يا رسول اللَّه، آيا همه اهل بيتت؟ فرمود: نه، بلكه جانشينانم، برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه‏ام در امّتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من از آنهاست و يازده نفر از فرزندانش. اين (على) اوّل آنان و افضلشان است، سپس اين دو پسرم- و حضرت اشاره به امام حسن و امام حسين عليهما السّلام كردند- سپس وصىّ پسرم كه بنام برادرم على ناميده مى‏شود و پسر حسين است. سپس وصىّ على كه فرزند اوست و نامش محمّد است. سپس جعفر بن محمّد، سپس موسى بن جعفر، سپس علىّ بن موسى، سپس محمّد بن على، سپس علىّ بن محمّد، سپس حسن بن علىّ، سپس محمّد بن الحسن مهدىّ امّت كه نامش نام من و طينت او همچون طينت من است. طبق امر من امر مى‏كند و طبق نهى من نهى مى‏نمايد. زمين را پر از عدل و داد مى‏كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد. هر كدام از آنها يكى پس از ديگرى و پشت سر هم خواهند آمد «30» تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. آنان شاهدان خدا در زمين و حجّت‏هاى او بر خلقش هستند.
__________________________________________________
 (29) «ج»: خطبه‏اى نخواند تا از دنيا رفت.
 (30) در «الف» عبارات فوق چنين است: «سپس جانشين من اين پسرم است- و حضرت اشاره به امام حسن عليه السّلام كردند- سپس جانشين او اين است- و حضرت اشاره به امام حسين عليه السّلام كردند- سپس جانشين من پسرم همنام برادرم است. سپس جانشين او همنام من است. سپس هفت نفر از فرزندانش ....
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 434
هر كس از آنان اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس از آنان سرپيچى كند خدا را عصيان كرده است.
بقيّه هفتاد نفر بدريّين و همان تعداد از ديگران برخاستند و گفتند: مطلبى كه فراموش كرده بوديم بيادمان آوردى! ما شهادت مى‏دهيم كه اين مطلب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم.
درياى مناقب امير المؤمنين عليه السّلام‏
سپس امير المؤمنين عليه السّلام به سؤال و جواب بازگشت، و مطلبى از آنچه در زمان حكومت عثمان در مسجد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آن حضرت پرسيده بودند «31» باقى نگذاشت مگر آنكه در آن باره آنان را قسم داد، تا آنكه همه مناقبش را و آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره‏اش فرموده بود ذكر كرد، و در همه آنها او را تصديق مى‏كردند و شهادت مى‏دادند كه مطلب حقّى است كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده‏اند.
5 نامه معاويه در جواب امير المؤمنين عليه السّلام‏
عكس العمل معاويه در مقابل مناشدات امير المؤمنين عليه السّلام‏
وقتى ابو درداء و ابو هريره همه اين مطالب را و نيز عكس العمل مردم را براى معاويه گفتند، از شدت ناراحتى رخ در هم كشيد و سر بزير انداخت «32» و گفت: اى ابو درداء و اى ابو هريره، اگر آنچه در باره او نقل مى‏كنيد حق باشد همه مهاجرين و انصار، جز او و اهل بيت و شيعيانش هلاك شده‏اند.
__________________________________________________
 (31) در باره مطالب مربوط به زمان عثمان به حديث 11 همين كتاب در ص 287 مراجعه شود.
 (32) «ج»: ابو مسلم و ابو هريره رفتند و همه آنچه على عليه السّلام فرموده بود و مردم برايش شهادت داده بودند كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده‏اند براى معاويه نقل كردند.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 435
تقيّه امير المؤمنين عليه السّلام در باره ابو بكر و عمر و عثمان‏
سپس معاويه به امير المؤمنين عليه السّلام چنين نوشت:
اگر آنچه گفته‏اى و ادعا كرده‏اى و اصحابت را بر آن شاهد گرفته‏اى حق باشد، در اين صورت ابو بكر و عمر و عثمان و همه مهاجرين و انصار غير تو و اهل بيت و شيعيانت هلاك شده‏اند.
خبر رحمت فرستادن و استغفار تو براى آنان به من رسيده است. اين مطلب يكى از دو صورت است كه سوّمى ندارد: يا از روى تقيّه است كه مى‏ترسى اگر از آنان اظهار برائت و بيزارى نمائى اهل لشكرت كه بوسيله آنان با من مى‏جنگى از اطرافت پراكنده شوند، و يا آنچه ادّعا كرده‏اى باطل و دروغ است! به من خبر رسيده «33»- و اين مطلب را يكى از خواصت كه به او اطمينان دارى «34» برايم خبر آورده است- كه تو به شيعيان گمراه و خواصّ خود كه بد معتمدانى هستند مى‏گوئى «35»: «من سه پسرم را به نامهاى ابو بكر و عمر و عثمان نامگذارى كرده‏ام. هر گاه از من شنيديد كه به يكى از امامان ضلالت رحمت مى‏فرستم پسرانم را قصد مى‏كنم».
مشاهدات معاويه در سقيفه‏
دليل بر راست بودن آنچه برايم آورده‏اند و خبر آن را به من رسانده‏اند اين است كه ما با چشمان خود ديديم و احتياج نداريم در اين باره از ديگرى سؤال كنيم «36». تو را ديدم هنگامى كه با ابو بكر بيعت شد همسرت فاطمه را بر چهارپايى سوار كردى و دست دو پسرت حسن و حسين را گرفتى و احدى از اهل بدر و سابقه داران را باقى نگذاشتى مگر اينكه آنان را فرا خواندى و بر عليه ابو بكر به كمك خود دعوت كردى، ولى احدى از آنان را نيافتى مگر چهار نفر: سلمان و ابو ذر و مقداد و زبير. بجان خودم قسم اگر بر حق بودى‏
__________________________________________________
 (33) «الف»: و اگر آنچه ادعا كردى باطل و دروغ است پس بدان كه بعضى از .... برايم خبر آورده است.
 (34) «ب» و «د»: اطمينان دارم.
 (35) «ج»: ... خواصّ خود در پشت پرده مى‏گوئى.
 (36) «ب» و «د»: آن چيزى است كه با چشم خود ديدم و احتياج ندارم از غير تو سؤال كنم.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 436
تو را اجابت مى‏كردند و مساعدت و يارى مى‏نمودند، ولى مطلبى باطل و چيزى را كه به آن اقرار نداشتند «37» ادّعا مى‏نمودى.
دو گوش خودم از تو شنيد كه به ابو سفيان مى‏گفتى، هنگامى كه ابو سفيان به تو گفت:
 «اى پسر ابو طالب در سلطنت پسر عمويت مغلوب شدى، و كسى كه بر تو غالب شد ذليل‏ترين طوائف قريش يعنى تيم و عدى بودند»، و ابو سفيان از تو خواست تا ياريت كند ولى تو در جواب او گفتى: «اگر يارانى مى‏يافتم- چهل نفر از مهاجرين و انصار از سابقه داران- بر عليه اين مرد بپا مى‏خاستم»، پس چون جز چهار نفر نيافتى به اجبار بيعت كردى.
6 نامه امير المؤمنين عليه السّلام در جواب معاويه‏
سليم مى‏گويد: امير المؤمنين عليه السّلام در جواب او نوشت:
تعجب از نظر دادن معاويه در امور مسلمين‏
بسم اللَّه الرحمن الرحيم امّا بعد، نامه تو را خواندم و تعجّبم افزون گشت از آنچه دستت به نگارش در آورده بود و سخنت كه طول داده بودى و از بلاى عظيم و مسأله مهمى كه براى اين امّت پيش آمده، كه مثل توئى در كارهاى عام و خاصشان سخن بگويد يا نظر دهد، و تو كسى هستى كه خود مى‏دانى و پسر كسى هستى كه مى‏دانى و من نيز كسى هستم كه دانسته‏اى و پسر كسى هستم كه دانسته‏اى.
بزودى در باره آنچه نوشته‏اى جوابى به تو خواهم داد كه گمان ندارم آن را درك كنى،
__________________________________________________
 (37) «ب»: آنچه را نمى‏شناختند. «ج»: آنچه نمى‏شناختيم.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 437
نه تو و نه وزيرت عمرو پسر نابغه كه هم رأى توست همان طور كه «وافق شنّ طبقة» «38»، چرا كه او به تو دستور نوشتن اين نامه را داده و آن را براى تو تزيين نموده است، و همراه شما ابليس و اصحاب شرورش نيز حاضر بوده‏اند.
معرّفى غاصبين خلافت‏
بخدا قسم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من خبر داد و به من شناسانيد، كه دوازده نفر امامان گمراهى از قريش را ديده كه از منبرش بالا مى‏روند و پائين مى‏آيند و بصورت ميمونند. آنها امّتش را از راه مستقيم به پشت سرشان بر مى‏گردانند.
آن حضرت فرد فرد آنان را با نامشان به من خبر داد و اينكه هر كدام آنها يكى پس از ديگرى چه مدت حكومت خواهند كرد. ده نفر از آنان از بنى اميّه هستند و دو نفر از دو طايفه مختلف قريش، كه بر گردن آن دو نفر مثل گناهان جميع امّت تا روز قيامت و همه عذابشان خواهد بود. هيچ خونى نيست كه به غير حق ريخته شود و نه فرجى كه به حرام تصرّف شود و نه حكمى كه بر خلاف حق داده شود «39» مگر آنكه وبال و گناهش بر گردن آن دو نفر است.
و از آن حضرت شنيدم كه مى‏فرمود: هر گاه فرزندان ابى العاص به سى نفر برسند كتاب خدا را براى فريب مردم و بندگان خدا را غلام و كنيز خود و مال خدا را ثروت بين خود قرار مى‏دهند.
فرق پيامبر و امير المؤمنين عليهما السّلام در ابلاغ دين الهى‏
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: برادرم، تو مثل من نيستى از اين جهت كه خداوند به من دستور داده حقّ را آشكارا بيان كنم و به من خبر داده كه مرا از شر مردم حفظ مى‏كند، و به من دستور داده كه جهاد كنم اگر چه فقط خودم باشم، آنجا كه مى‏فرمايد: فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ‏
__________________________________________________
 (38) جمله «وافق شنّ طبقة» يك ضرب المثل عربى است و در مورد دو چيز كه با هم متّفق باشند بكار برده مى‏شود.
 (39) «ب»: و نه حكمى كه تغيير يابد.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 438
اللَّهِ، لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ «40»، «در راه خدا جهاد كن كه مكلّف جز خودت نيستى»، و فرموده: حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ «41»، «مؤمنين را بر جنگ ترغيب كن». من و تو (اى على) دو مجاهد بوديم. آن مدت كه در مكه ماندم مأمور به جنگ نشدم، و سپس خداوند مرا به جنگ مأمور نمود، چرا كه دين و شرايع و سنّتها و احكام و حدود و حلال و حرام جز با من شناخته نمى‏شوند.
مردم بعد از من رها مى‏كنند آنچه خداوند به آنان دستور داده و آنچه من در باره تو به ولايتت دستور داده‏ام و حجت تو را ظاهر ساخته‏ام، و اين كار را عمدا و بدون آنكه جاهل باشند و نه اينكه در اين مورد بر آنان مشتبه شده باشد انجام مى‏دهند، بخصوص بخاطر آن رفتارهايى كه از قبل بعنوان مخالفت با خداوند انجام داده‏اند. پس اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنان جهاد كن و اگر يارانى نيافتى دست نگه دار و خون خود را حفظ نما، چرا كه اگر با دشمنى با آنان مقابله كنى و از آنان جدا شوى تو را مى‏كشند. و اگر تابع تو شدند و اطاعت تو را كردند آنان را به حق وادار كن و گر نه رها كن.
و اگر ترا اجابت كردند و دشمنانت با تو اعلان جنگ دادند، تو نيز با آنان اعلام جنگ نما و با آنان جهاد كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را حفظ كن.
و بدان كه اگر آنان را دعوت كنى تو را اجابت نمى‏كنند، ولى اين را ترك مكن كه حجّت را بر آنان تمام كنى.
تو اى برادرم مثل من نيستى، از اين جهت كه من حجّت تو را بپا نموده‏ام و آنچه خداوند در باره تو نازل كرده ظاهر نموده‏ام، و هيچ كس ندانسته كه من پيامبر خدايم و حق و اطاعت من واجب است تا هنگامى كه براى تو ظاهر نمودم «42».
من حجّت تو را ظاهر نموده و براى خلافت تو قيام كرده‏ام، پس اگر در باره آنان سكوت كنى گناه نكرده‏اى و اگر حكم كنى و مردم را دعوت كنى هم گناه نكرده‏اى. ولى‏
__________________________________________________
 (40) سوره نساء: آيه 84.
 (41) سوره انفال: آيه 65.
 (42) «ج»: هيچ احدى نيست مگر آنكه مى‏داند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: حق و اطاعت من واجب است.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 439
من دوست دارم آنان را دعوت كنى اگر چه تو را اجابت نكنند و از تو نپذيرند. ظالمين قريش بر عليه تو متّحد مى‏شوند و اگر با آنان رو در رو شوى و اعلام جنگ كنى و جهاد نمايى بدون آنكه گروهى كمك همراهت باشند كه باعث قوت تو شوند، مى‏ترسم تو را بكشند و در نتيجه نور خدا خاموش شود و خداوند در زمين عبادت نشود. تقيّه از دين خدا است و هر كس تقيّه ندارد دين ندارد.
اختلاف امّت براى امتحان‏
خداوند تفرقه و اختلاف را بين اين امّت مقدّر كرده است، و اگر خدا مى‏خواست همه آنان را بر هدايت جمع مى‏كرد و دو نفر از آنان و از تمام خلقش با هم اختلاف نمى‏كردند، و هيچ يك از اوامر پروردگار مورد منازعه قرار نمى‏گرفت و كسى كه در فضل كمتر است فضيلت صاحب فضل را انكار نمى‏كرد. و اگر خدا مى‏خواست عذاب آنان را زودرس مى‏كرد و تغيير از جانب او مى‏شد تا ظالم مورد تكذيب قرار گيرد و حق راه خود را بداند.
خداوند دنيا را خانه اعمال و آخرت را خانه ثواب و عقاب «43» قرار داده است تا آنان را كه بد كرده‏اند طبق اعمالشان جزا دهد و آنان را كه نيكى كرده‏اند به نيكى جزا دهد.
امير المؤمنين عليه السّلام مى‏فرمايد: گفتم: خدا را شكر بر نعمت‏هايش و صبر بر بلايش و تسليم و رضا بر مقدّراتش!
برنامه امير المؤمنين عليه السّلام بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله‏
سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: برادرم، بشارت بده كه زندگى و مرگ تو با من است. تو برادر من و وصىّ و وزير و وارث من هستى. تو طبق سنّت من جنگ مى‏كنى. تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى. تو بايد از هارون نيك پيروى كنى هنگامى كه اهلش او را ضعيف شمردند و بر عليه او متّحد شدند و نزديك بود او را بقتل برسانند.
در برابر ظلم قريش و اتحادشان بر عليه تو صبر كن، چرا كه اينها كينه‏هايى در
__________________________________________________
 (43) «د»: خانه هلاك يا استقرار.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 440
سينه‏هاى قومى است، كينه‏هاى بدر و خونهاى احد. موسى هنگامى كه هارون را جانشين خود در قومش قرار داد به او دستور داد كه اگر گمراه شدند و يارانى پيدا كرد به وسيله آنان با گمراهان جهاد كند، و اگر كمكى نيافت دست نگه دارد و خون خود را حفظ كند و بين آنان تفرقه نيندازد.
تو هم اين چنين كن، اگر بر عليه آنان يارانى يافتى با آنها جهاد كن، و اگر يارى نيافتى دست نگه دار و خون خود را حفظ نما، چرا كه اگر با آنان از روى دشمنى مخالفت نشان دهى تو را مى‏كشند. ولى اگر تابع تو شدند و اطاعت تو را كردند آنان را به حق وادار كن.
بدان كه اگر تو وقتى يارى نيافتى دست نگه ندارى و خون خود را حفظ نكنى مى‏ترسم از اينكه مردم به پرستش بتها و انكار پيامبرى من برگردند. پس حجّت را بر آنان ظاهر كن و آنان را دعوت نما، تا آنان كه دشمنى تو را در دل دارند «44» و آنان كه بر عليه تو قيام مى‏كنند هلاك شوند و عموم مردم و خواصّ دوستانت سلامت بمانند.
پس اگر روزى يارانى براى بر پا داشتن كتاب و سنّت يافتى بر سر تأويل قرآن جنگ نما همان طور كه من بر سر نازل شدن آن جنگيدم. از اين امّت كسى هلاك مى‏شود كه در مقابل تو يا يكى از جانشينانت براى خود مقامى ادّعا كند و علم دشمنى بر افرازد و عداوت نشان دهد و انكار نمايد و خلاف آنچه شما بر آن هستيد را بعنوان دين بپذيرد «45».
بيان تقيّه امير المؤمنين عليه السّلام در رحمت فرستادن بر دشمنان‏
اى معاويه، بجان خودم قسم اگر بر تو و بر طلحه و زبير رحمت بفرستم رحمت فرستادنم بر شما باطلى را حق نمى‏كند، بلكه خداوند رحمت و استغفار مرا بر شما لعنت و عذاب قرار مى‏دهد «46».
تو و طلحه و زبير جرمتان كمتر و گناهتان كوچكتر و بدعت و گمراهيتان كمتر از
__________________________________________________
 (44) «ج»: آنان كه از تو سرپيچى مى‏كنند.
 (45) «ج»: و در دين طعن بزند و كلامى را كه شما بر آن هستيد رد كند و در مقابل عموم و جماعت مردم تسليم شود.
 (46) «ج» و «د»: رحمت و استغفارم بر شما جز لعنت و عذاب نخواهد بود.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 441
كسانى نيست كه براى تو و رفيقت كه طالب خون او هستى پايه‏گذارى كردند و راه را براى ظلم به ما اهل بيت برايتان باز كردند و شما را بر ما مسلّط كردند. خداوند مى‏فرمايد:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا، أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ «47»، «نمى‏بينى كسانى را كه نصيبى از كتاب داده شدند، كه به جبت و طاغوت ايمان مى‏آورند و به كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: راه اينان از آنان كه ايمان آوردند به هدايت نزديك‏تر است. اينان هستند كه خدا لعنتشان كرده و هر كس را خدا لعنت كند براى او يارى پيدا نخواهى كرد، يا آنكه نصيبى از پادشاهى پيدا كنند كه در اين صورت ذرّه‏اى به مردم نمى‏دهند، و يا آنكه بر مردم حسد مى‏برند در آنچه خداوند از فضلش به آنان داده است». ما مراد از مردم هستيم و مائيم كه مورد حسد قرار مى‏گيريم.
خداوند عزّ و جلّ مى‏فرمايد: فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً، فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً «48»، «به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملك عظيم عنايت كرديم، بعضى از آنان به او ايمان آوردند و بعضى از آنان مانع آن شدند و جهنّم با شعله‏هايش كافى است». «ملك عظيم» آن است كه خداوند بين آنان امامانى قرار داده كه هر كس از آنان اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس از آنان سرپيچى كند خدا را عصيان كرده است. و «كتاب و حكمت» نبوّت است. چرا اين مطلب را در باره آل ابراهيم قبول داريد ولى در مورد آل محمّد انكار مى‏كنيد؟
اى معاويه، اگر تو و رفيقت و طاغيان شام و يمن و اعراب ربيعه و مضر، اين جفاكاران امّت كه نزد تواند به اين مطلب كفر مى‏ورزيد خداوند قومى را به آن موكّل‏
__________________________________________________
 (47) سوره نساء: آيه‏هاى 54- 51.
 (48) سوره نساء: آيه‏هاى 54 و 55.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 442
كرده كه بدان كافر نيستند.
قرآن حجّت بر مردم‏
اى معاويه، قرآن حقّ و نور و هدايت و رحمت و شفا براى مؤمنين است «49»، و آنان كه ايمان نمى‏آورند در گوششان سنگينى است و قرآن براى آنان كورى دل است.
اى معاويه، خداوند جلّ جلاله، هيچ صنفى از اصناف ضلالت و دعوت‏كنندگان به آتش را رها نكرده مگر آنكه در قرآن سخن آنان را رد كرده و بر آنان احتجاج كرده و از تابع شدن آنان نهى فرموده است. در باره آنان قرآنى قاطع و ناطق فرستاده كه عده‏اى آن را مى‏دانند و عده‏اى به آن جاهلند.
من از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: هيچ آيه‏اى از قرآن نيست مگر آنكه ظاهرى و باطنى دارد و هيچ حرفى از آن نيست مگر آنكه تأويلى دارد و تأويل آن را جز خداوند و آنان كه در علم راسخ و عميقند نمى‏داند، راسخان در علم، ما آل محمّد هستيم و خداوند به ساير امّت دستور داده كه بگويند: به آن ايمان آورديم و همه از طرف پروردگار ما است و جز صاحبان عقل متذكّر نمى‏شوند، و خداوند دستور داده كه در مقابل ما تسليم باشند و علم آن را به ما واگذار كنند «50». خداوند مى‏فرمايد: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ «51» «اگر آن را به پيامبر و اولو الامر خود ارجاع دهند آنان كه استنباط مى‏كنند آن را مى‏فهمند»، و هم اينان هستند كه در آن باره مورد سؤال قرار مى‏گيرند و آن را طلب مى‏نمايند.
دو آيه از قرآن در باره معاويه‏
بجان خودم قسم، اگر مردم هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت، در مقابل ما تسليم‏
__________________________________________________
 (49) «ج»: قرآن مايه حفظ و نور و هدايت و رحمت و شفاء براى كسانى است كه ايمان آوردند.
 (50) «ب» و «د»: صاحبان عقلى كه علم آن را به ما ارجاع مى‏كنند.
 (51) سوره نساء: آيه 83.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 443
مى‏شدند و تابع ما مى‏گشتند «52» و امورشان را بدست ما مى‏سپردند از بالاى سرشان و زير پايشان نعمت‏ها را مى‏خوردند و تو اى معاويه در خلافت طمع نمى‏كردى «53»! ولى آنچه مردم از ما از دست داده‏اند بيش از آنى است كه ما نسبت به آنان از دست داده‏ايم.
خداوند در باره من و تو بخصوص آيه‏اى از قرآن نازل كرده است كه تو و امثال تو آن را طبق ظاهرش مى‏خوانيد و نمى‏دانيد تأويل باطن آن چيست «54» و آن در سوره «الحاقّه است كه: فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً تا آنجا كه مى‏فرمايد: وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ ... تا آخر آيه «55»، «كسى كه نامه عملش بدست راستش داده شود بزودى به آسانى مورد محاسبه قرار مى‏گيرد» تا آنجا كه مى‏فرمايد: «و امّا كسى كه نامه عملش به دست چپش داده شود ...»، و قضيّه چنين خواهد بود كه هر امام ضلالت و امام هدايتى فرا خوانده مى‏شوند و با هر كدام از آنها اصحابشان كه با او بيعت كرده‏اند خواهند بود، و من و تو هم فرا خوانده مى‏شويم.
اى معاويه، تو صاحب زنجير هستى كه مى‏گويد: «اى كاش نامه عملم بدستم داده نمى‏شد و حساب خود را نمى‏دانستم» تا آخر آيات «56». بخدا قسم اين مطلب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه در باره تو مى‏فرمود و همچنين در باره هر امام ضلالتى كه قبل از تو بوده و بعد از تو خواهد بود مثل همين خوارى و عذاب از جانب خدا خواهد بود.
آيه‏اى از قرآن در باره بنى اميّه‏
در باره شما (بنى اميّه) كلام خداوند عز و جل نازل شده است كه: وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا
__________________________________________________
 (52) «ج»: با ما بيعت مى‏كردند.
 (53) «ج»: و تو در مقام خلافت قرار نمى‏گرفتى.
 (54) «الف» و «ب»: خداوند در باره من و تو سوره بخصوصى نازل كرده است كه امّت آن را به ظاهر تأويل مى‏كنند و نمى‏دانند باطن آن چيست.
 (55) سوره انشقاق: آيه 8. سوره الحاقّه: آيه‏هاى 19 تا 37.
 (56) اشاره به آيه‏هاى 25 تا 32 سوره الحاقّه است كه مى‏فرمايد: «سپس در زنجيرى كه طول آن هفتاد ذراع است او را ببنديد».
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 444
الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ «57»، «رؤيايى كه به تو نشان داديم را امتحانى براى مردم و بعنوان شجره لعنت شده در قرآن قرار داديم».
و اين هنگامى بود كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دوازده امام از امامان ضلالت را بر منبر خويش ديد كه مردم را (از دين خود) به عقب بر مى‏گردانند! دو نفر از دو طايفه مختلف قريش و ده نفر از بنى اميّه. اوّل ده نفر رفيق توست كه به خونخواهى او آمده‏اى «58» و تو و پسرت و هفت نفر از فرزندان حكم بن ابى العاص كه اوّلشان مروان است. كسى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را لعنت كرد و او و فرزندانش را طرد نمود هنگامى كه آمده بود تا مخفيانه سخن همسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را استماع كند «59».
اى معاويه، ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و دنيا را بعنوان اجر و ثواب ما راضى نشده است.
تو و وزيرت و رفيق بى‏مقدارت از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه مى‏فرمود: «هر گاه فرزندان‏
__________________________________________________
 (57) سوره اسراء: آيه 60.
 (58) يعنى عثمان و مجموع دوازده نفر عبارتند از: ابو بكر و عمر كه از دو طايفه تيم و عدى هستند و بعد عثمان و معاويه و پسرش يزيد و بعد از آن مروان و عبد الملك و فرزندان آنها هستند.
 (59) منظور از ملعون و مطرود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حكم بن ابى العاص است. در الغدير: ج 8 ص 243 چنين نقل كرده است: حكم بن ابى العاص در زمان جاهليت همسايه حضرت بود و در زمان اسلام از همه همسايگان بيشتر آن حضرت را اذيت مى‏كرد. آمدن او به مدينه بعد از فتح مكه بود و دين او تحت سؤال بود. او پشت سر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براه مى‏افتاد و با اشاره به حضرت چشمك مى‏زد و سخن آن حضرت را تكرار مى‏كرد و بينى و دهانش را حركت مى‏داد، و آنگاه كه حضرت به نماز مى‏ايستاد پشت سر مى‏ايستاد و با انگشت اشاره مى‏كرد. به همين جهت حركت دهان و بينى و چشمش بعنوان يك مرض در او ماند و به نوعى كم عقلى مبتلا شد.
روزى به يكى از حجره‏هاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه حضرت با همسرش در آنجا بود سر كشيد و به داخل حجره نگاه كرد. حضرت او را شناخت و با چوبدستى به قصد او بيرون آمد و فرمود: چه كسى شرّ اين سوسمار ملعون را از سر من كم مى‏كند؟ سپس فرمود: «او و فرزندانش حق ندارند با من در يك شهر زندگى كنند».
و لذا همه خانواده‏اش را به طائف تبعيد نمود.
وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت عثمان در باره برگرداندن حكم بن ابى العاص با ابو بكر صحبت كرد ولى او نپذيرفت. در زمان عمر با او هم صحبت كرد ولى او هم صلاح نديد. وقتى عثمان به حكومت رسيد خانواده حكم بن ابى العاص را وارد مدينه كرد!!!
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 445
ابى العاص به سى نفر برسند كتاب خدا را براى فريب مردم و بندگان خدا را بندگان خود و اموال خدايى را ثروت بين خود اتخاذ مى‏كنند».
پيشگوئى از شهادت امامان عليهم السّلام‏
اى معاويه، پيامبر خدا زكريّا عليه السّلام با ارّه بريده شد، و سر حضرت يحيى عليه السّلام بريده شد و قومش او را كشتند در حالى كه آنان را به خداى عز و جل دعوت مى‏كرد «60»، و اين بخاطر بى‏ارزشى دنياست.
دوستان شيطان از قديم با دوستان خداى رحمان جنگيده‏اند. خداوند مى‏فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «61»، «كسانى كه به آيات خدا كفر مى‏ورزند و پيامبران را بناحق مى‏كشند و نيز مى‏كشند كسانى از مردم را كه به عدالت امر مى‏كنند، آنان را به عذابى دردناك بشارت بده».
اى معاويه، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من خبر داده كه امّتش بزودى محاسن مرا از خون سرم رنگين خواهند كرد و من شهيد مى‏شوم و تو بعد از من زمام امور امت را بدست مى‏گيرى. و بزودى تو پسرم حسن را با ناجوانمردى بوسيله سم مى‏كشى، و پسرت يزيد كه خدا او را لعنت كند بزودى پسرم حسين را مى‏كشد كه اين كار را به نيابت از او پسر زناكار بر عهده مى‏گيرد «62».
پيشگوئى از آينده سياه امت بدست بنى اميّه‏
حكومت اين امت را بعد از تو هفت نفر از فرزندان ابى العاص و مروان بن حكم و پنج نفر از فرزندانش «63» بدست مى‏گيرند كه تكميل دوازده امامى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در
__________________________________________________
 (60) «ب» و «د»: و حضرت يحيى عليه السّلام مثل گوسفند سر بريده شد، در حالى كه آن دو به سوى خداوند عز و جل دعوت مى‏كردند.
 (61) سوره آل عمران: آيه 21.
 (62) منظور ابن زياد ملعون است.
 (63) يعنى پنج نفر از هفت نفر، از فرزندان مروان هستند.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 446
رؤيا آنان را ديد كه از منبرش پشت سر هم مانند ميمونها مى‏پرند و امّت او را از دين خدا به عقب بر مى‏گردانند. و آنان شديدترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت هستند.
پيشگوئى از حكومت بنى عبّاس‏
خداوند بزودى خلافت را بوسيله پرچمهاى سياهى كه از طرف شرق مى‏آيد از آنان خارج مى‏كند، و آنان را بوسيله ايشان خوار مى‏نمايد و زير هر سنگى باشند آنان را بقتل مى‏رساند.
پيشگوئى از سفيانى‏
مردى از فرزندان تو كه شوم و ملعون و احمق و خشن و وارونه قلب و سنگدل و غليظ است و خداوند مهربانى و رحمت را از قلب او برداشته، و دائى‏هايش از طايفه كلب است، گويا او را مى‏بينم، و اگر بخواهم نام او و صفتش و اينكه چند سال سنّ دارد را ذكر مى‏كنم، او لشكرى به مدينه مى‏فرستد. آنان وارد شهر مى‏شوند و كشتار و فواحش را در آنجا از حدّ مى‏گذرانند.
مردى از فرزندانم كه پاك و منزه است و زمين را پر از عدل و داد مى‏كند پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد از دست او فرار مى‏كند. من نام او را و اينكه در آن روز در چه سنّى است و علامت او را مى‏دانم. او از فرزندان پسرم حسين است كه پسرت يزيد او را مى‏كشد، و اوست كه براى خون پدرش قيام خواهد كرد. او به مكّه فرار مى‏كند.
صاحب آن لشكر مردى از فرزندانم را كه پاك و نيكوكار است در كنار سنگهاى زيتون مى‏كشد. سپس لشكر را بسوى مكّه حركت مى‏دهد. من نام امير آنان و عدّه‏شان و نام آنها و علامات اسبهايشان را مى‏دانم.
آنگاه كه وارد سرزمين «بيداء» شدند و مستقر گرديدند خداوند آنان را در زمين فرو مى‏برد. خداوند عز و جل مى‏فرمايد: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ‏
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 447
قَرِيبٍ «64»، «اگر ببينى هنگامى كه وحشت زده مى‏شوند و از دست نمى‏روند بلكه از مكان نزديكى گرفته مى‏شوند». فرمود: يعنى از زير پاهايشان. از آن لشكر جز يك نفر باقى نمى‏ماند كه خداوند صورت او را به پشت سرش بر مى‏گرداند.
پيشگوئى از حضرت مهدى عليه السّلام‏
خداوند براى مهدى اقوامى را مى‏فرستد كه از اطراف زمين جمع مى‏شوند مانند ابرهاى پراكنده پائيزى كه جمع مى‏شوند. بخدا قسم من نام آنان و نام اميرشان و محل نزول سوارانشان را مى‏دانم.
مهدى داخل كعبه مى‏شود و گريه و تضرّع مى‏كند، خداوند عزّ و جلّ مى‏فرمايد:
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ «65»، «يا چه كسى است كه وقتى مضطرّ او را مى‏خواند اجابت كند و ناراحتى را از بين ببرد و شما را خليفه‏هاى در زمين قرار دهد»، اين آيه مخصوص ما اهل بيت است.
هدف امير المؤمنين عليه السّلام از مراسلات صفّين‏
بدان اى معاويه، بخدا قسم، اين نامه را براى تو نوشتم در حالى كه مى‏دانم تو از آن نفعى نمى‏برى. و تو خوشنود مى‏شوى كه خبر دادم بزودى تو و بعد از تو پسرت حكومت را بدست مى‏گيريد، چرا كه آخرت براى تو مهم نيست و تو به آخرت كافر هستى (و اعتقاد ندارى).
ولى بزودى پشيمان مى‏شوى همان طور كه پشيمان شدند آنان كه اين حكومت را براى تو پايه‏گذارى كردند و تو را بر ما مسلّط نمودند، ولى زمانى پشيمان شدند كه ندامت سودى نداشت.
از جمله امورى كه باعث شد براى تو نامه بنويسم اين بود كه به نويسنده‏ام دستور
__________________________________________________
 (64) سوره سبا: آيه 51.
 (65) سوره نمل: آيه 62.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 448
دادم اين نامه را براى شيعيانم و رؤساى اصحابم نسخه بردارى كند به اميد آنكه خداوند بوسيله اين نامه آنان را نفعى دهد، يا يكى از آنان كه نزد تو هستند آن را بخواند و خداوند بوسيله اين نامه و بوسيله ما او را از گمراهى به هدايت و از ظلم تو و اصحابت و فتنه آنان خارج كند، و نيز دوست داشتم حجّت را بر تو تمام كنم.
7 جواب نهايى معاويه به امير المؤمنين عليه السّلام‏
معاويه براى حضرت نوشت: «اى ابو الحسن، گوارايت باد كه آخرت را مالك مى‏شوى، و گوارايمان باد كه دنيا را مالك مى‏شويم»!!
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 33 ص 141 ح 421.
2. بحار: ج 89 ص 196 ح 43.
3. اثبات الهداة: ج 2 ص 186 ح 909.
4. اثبات الهداة: ج 2 ص 187 ح 911.
روايت با سند به سليم:
1. غيبت نعمانى: ص 45.
                       
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 27
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 489
  • بازدید کلی : 16,637