loading...
بزرگترین مرکز نشر احادیث اسلامی اهل بیت در اینترنت به فارسی
یونس بازدید : 54 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

ابان از سليم نقل مى‏كند: زياد بن سميّة نويسنده‏اى داشت كه ادعاى تشيّع مى‏كرد، و با من دوست بود «1». او نامه‏اى را كه معاويه به زياد در جواب نامه او نوشته بود به من نشان داد.
برنامه معاويه در باره قبائل عرب‏
امّا بعد، تو به من نامه نوشته‏اى و در باره عرب از من سؤال كرده‏اى كه كدام را احترام كنم و كدام را اهانت نمايم. كدام را مقرب بدارم و كدام را دور نمايم. از كدام در امان باشم و از كدام بر حذر باشم؟ و من اى برادرم آگاه‏ترين مردم به عرب هستم.
به اين طايفه از يمن «2» توجّه كن. آنان را در ظاهر احترام كن و در خلوت اهانت نما.
من نيز با آنان چنين مى‏نمايم. در مجالس، آنان را نزديك خود قرار مى‏دهم و چنين وانمود مى‏كنم كه ايشان نزد من از ديگران مقدّم‏ترند «3»، ولى عطاها و فضيلت دادن ديگران را پنهان از آنان انجام مى‏دهم، و علتش هم اين است كه عده زيادى از ايشان‏
__________________________________________________
 (1) «ب» و «د»: زياد بن ابيه دوستى داشت كه ادعاى تشيّع مى‏كرد.
 (2) منظور معاويه در اينجا از طايفه يمنى روشن نيست.
 (3) «الف»: ايشان بدترين مردم نزد من هستند. «ب» و «د»: در خلوت به آنان چنين وانمود كن كه ايشان بد حال‏ترين مردم نزد تو هستند.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 408
همراه اين مرد (على عليه السّلام) با من مى‏جنگند.
طايفه ربيعة بن نزار را در نظر داشته باش و اشراف آنان را احترام كن و ساير مردمشان را اهانت نما، چرا كه عمومشان تابع اشراف و بزرگان ايشانند.
به طايفه «مضر» نگاه كن، و آنان را با يك ديگر درگير نما، چرا كه آنان غلظت و تكبّر و خودبينى و نخوت شديدى دارند. هر گاه چنين رفتارى با آنان داشته باشى و آنان را با يك ديگر درگير نمائى بعضى از آنان بعض ديگر را برايت كفايت مى‏كنند. از ايشان به گفته بدون عمل راضى مشو، و به ظنّ بدون يقين اكتفا مكن.
برنامه معاويه در اهانت عجم‏
عجمهايى كه در بين عرب آمده‏اند و نيز عجمهاى تازه مسلمان را در نظر داشته باش و با ايشان به روش عمر بن خطاب رفتار كن كه خوارى و ذلّتشان در آن است. عرب با زنانشان ازدواج نمايد ولى زنان خود را به ازدواج آنان در نياورند. عرب از آنان ارث ببرند ولى آنان از عرب ارث نبرند، و در عطا و روزيهاى آنان كوتاهى كن «4».
در جنگها پيشاپيش لشكر بروند و راه را اصلاح كنند و درختها را قطع نمايند.
هيچ يك از عجم در نماز بر عربها امام جماعت نباشند، و احدى از ايشان در نماز با حضور عرب در صف اوّل نايستند مگر آنكه بخواهند صف را كامل كنند. مرزى از مرزهاى مسلمين و شهرى از شهرهاى ايشان را به احدى از عجم مسپار. قضاوت بين مسلمانان و نيز احكامشان را احدى از عجم بر عهده نگيرد.
اين سنّت عمر و روش او در باره عجمها بوده است. خداوند او را از امّت محمّد و بخصوص از بنى اميّه جزاى خير دهد!! بجان خودم قسم، اگر نبود آنچه او و رفيقش (ابو بكر) انجام دادند و قوت و صلابتى كه در دين خدا داشتند ما و همه اين امّت غلامان بنى هاشم بوديم «5»! و آنان خلافت را يكى پس از ديگرى به ارث مى‏بردند همان گونه كه‏
__________________________________________________
 (4) در اين باره به بحار: ج 8 قديم ص 287، و الغدير: ج 6 ص 187 مراجعه شود.
 (5) «ج»: شبيه خدمتگزار در دين خدا براى بنى هاشم بوديم.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 409
خاندان كسرى و قيصر به ارث مى‏بردند.
علت طمع معاويه در خلافت‏
ولى خداوند خلافت را به دست ابو بكر و عمر از بنى هاشم خارج كرد و به بنى تيم بن مرة منتقل كرد و سپس به بنى عدىّ بن كعب منتقل شد «6»! در حالى كه در قريش طايفه‏اى پائين‏تر و ذليل‏تر و بى‏آبروتر از آنان نبود. آن دو نفر ما را در خلافت به طمع انداختند «7» و ما از آن دو و نسل آنان سزاوارتر بوديم، زيرا ثروت و عزّت در ما است و ما از نظر فاميلى به پيامبر نزديكتريم! قبل از ما رفيقمان عثمان با شورى و رضايت عموم مردم- بعد از سه روز شورى بين شش نفر- به خلافت دست يافت، و آنان كه قبل از او بودند بدون مشورت به آن دست يافتند.
وقتى رفيقمان عثمان مظلومانه كشته شد ما بوسيله او به خلافت دست يافتيم، زيرا هر كس مظلومانه كشته شود خداوند براى ولىّ او سلطه و قدرتى قرار داده است!
دستور معاويه در باره عجم‏
بجان خودم اى برادرم! اگر عمر ديه عجم را نصف ديه عرب قرار مى‏داد به تقوى نزديك‏تر بود! و من اگر راهى به اين كار مى‏يافتم و اميد داشتم كه عموم مردم قبول كنند انجام مى‏دادم! ولى من به جنگ قريب العهد هستم و مى‏ترسم مردم متفرّق شوند و بر ضدّ من اختلاف كنند، ولى آنچه عمر در باره آنان قرار داده تو را كافى است و موجب خوارى و ذلت آنان است.
وقتى اين نامه من بدستت رسيد عجم را ذليل كن و اهانت نما و آنان را تبعيد كن و از احدى از آنان كمك مگير و حاجتى از ايشان بر مياور.
__________________________________________________
 (6) ابو بكر از طايفه بنى تيم و عمر از طايفه بنى عدى است.
 (7) «ج»: ولى وقتى خلافت از بنى هاشم خارج و به بنى تيم منتقل شد ... ما هم در خلافت طمع كرديم.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 410
معرفى زياد بعنوان فرزند ابو سفيان و برادر معاويه!
بخدا قسم تو پسر ابو سفيان هستى و از صلب او خارج‏شده‏اى «8». با «عبيد «9»» در نسب هيچ تناسبى جز «آدم» ندارى «10»! تو برايم نقل كردى- و تو اى برادرم نزد من راستگو هستى- كه نامه عمر به ابو موسى اشعرى را در بصره خوانده‏اى، و تو در آن روز نويسنده ابو موسى بودى و او فرماندار بصره بود، و تو بى‏آبروترين مردم نزد او بودى، و خود نيز ذليل بودى و گمان مى‏كردى از هم پيمانان طايفه ثقيف هستى. اگر آن روز يقينا مى‏دانستى- مانند يقينى كه امروز دارى!- كه پسر ابو سفيان هستى خود را بزرگ مى‏دانستى و عار مى‏دانستى كه نويسنده براى زنازاده اشعريين باشى «11»! تو و ما يقينا مى‏دانيم كه ابو سفيان به همراه جدش اميّة بن عبد شمس در تجارتى به‏
__________________________________________________
 (8) علامه امينى در الغدير: ج 10 ص 216 مطالبى در اين باره مى‏فرمايد كه خلاصه‏اش چنين است: از ضروريّات اسلام اين است كه «فرزند به فراش (همسر رسمى و قانونى) ملحق مى‏شود و زناكار نصيبش سنگ است»، ولى سياست معاويه بر ضد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را از اين حقيقت بازداشت و نصيب اصلى را به زناكار داد و زياد را تماما به ابو سفيان زناكار ملحق كرد.
زياد در خانه عبيد هم پيمان ثقيف و از همسر او متولد شد و در بدترين دامانى تربيت شد. قبل از الحاق معاويه، او را «زياد بن عبيد ثقفى» مى‏گفتند و بعد از آن «زياد بن ابى سفيان» گفته شد! خود معاويه در زمان امام حسن عليه السّلام به او چنين نوشت: «از امير مؤمنان معاويه بن ابى سفيان بن زياد بن عبيد، امّا بعد، تو بنده‏اى هستى كه كفران نعمت كرده‏اى ... تو مادر ندارى، بلكه پدر هم ندارى! هنگامى كه دولت بنى اميّه منقرض شد بار ديگر او را بعنوان «زياد فرزند پدرش» و يا «زياد فرزند مادرش» و يا «زياد پسر سميّه» مى‏خواندند. مادر او «سميّه» از آن دهقانى از فارس بود. آن دهقان مريض شد و طبيبى بنام حارث ثقفى را براى معالجه فراخواند و در اثر طبابت او شفا يافت. آن دهقان سميّه را به طبيب بخشيد، و آن طبيب هم سميّه را به ازدواج غلام رومى‏اش به نام «عبيد» در آورد. سميّه هم بعنوان همسر عبيد زياد را بدنيا آورد. مادرش سميّه از زناكاران مشهور در طائف بود كه پرچم و علامتى بر خانه‏اش بود.
هنگامى كه با معاويه بيعت شد زياد نزد معاويه آمد و با او صلح كرد ... معاويه چنين صلاح ديد كه زياد را به خود متمايل كند و دوستى او را با الحاق او به خود خالص كند و اين مطلب مورد اتّفاق هر دو قرار گرفت.
مردم را حاضر كردند و كسانى كه مى‏بايست به نفع زياد شهادت دهند نيز حاضر شدند و شهادت دروغ دادند.
 (9) «عبيد» همان كسى است كه زياد در خانه او و از همسر او بدنيا آمد ولى در واقع زنازاده بود.
 (10) يعنى فقط در حضرت آدم نسل شما به يك ديگر مى‏رسد و گر نه پدر تو نيست و فاميل تو هم نيست!
 (11) پيدا است كه معاويه نسب ابو موسى اشعرى را درست نمى‏داند.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 411
شام رفتند و از شهر «صفّوريّه» عبور كردند و در آنجا كنيز آوازخوانى را همراه پسرش عبد اللَّه خريد. و ابو سفيان دنباله رو اميّة بن عبد شمس بود «12».
برنامه عمر در اهانت عجم و علت آن‏
ابن ابى معيط برايم نقل كرد كه تو به او خبر داده‏اى كه نامه عمر به ابو موسى اشعرى را خوانده‏اى هنگامى كه طنابى به طول پنج وجب برايش فرستاد و به او گفت: «اهل بصره را نزد خود فراخوان، و هر كس از هم پيمانان و مسلمانان عجم را كه طول قامت او به پنج وجب رسيد گردن بزن»! ابو موسى در اين باره با تو مشورت كرد، و تو او را نهى كردى و به او دستور دادى كه در اين مسأله گفتگو كند. ابو موسى هم در اين باره به عمر مراجعه كرد و تو نامه او را نزد عمر بردى، و اين كار را از روى تعصّب براى عجمها انجام دادى و در آن روز گمان مى‏كردى كه از آنها و پسر «عبيد» هستى «13».
آنقدر به عمر اصرار كردى تا او را از نظرش برگرداندى و از تفرقه مردم ترسانيدى، و او هم از رأيش برگشت. به او گفتى: «تو كه با اين خاندان (نبوّت) دشمنى كرده‏اى چگونه در امان هستى كه اين عجمها نزد على جمع شوند، و او هم با كمك آنان قيام كند و حكومت ترا از بين ببرد». عمر هم از اين تصميم خوددارى كرد.
برادرم! سراغ ندارم مولودى در آل ابو سفيان متولد شده باشد كه شومى او بر ايشان بالاتر از تو باشد آنگاه كه عمر را از تصميمش بازداشتى و از آن كار مانع شدى «14».
و به من خبر داد كه آنچه باعث شده او را از نظريه‏اش در باره قتل عجمها برگردانى اين بوده كه گفته‏اى از على بن ابى طالب شنيده‏اى كه مى‏گفته است: «عجمها براى اين دين در آخر بر شما خواهند زد همان طور كه شما در ابتدا آنان را براى آن زديد». و گفته:
__________________________________________________
 (12) در اين جملات نوعى ابهام وجود دارد ولى اجمالا مطلبى براى درست جلوه دادن نسب زياد است.
 (13) «الف»: غلام ثقيف هستى.
 (14) «ج»: عمر را از نظرش در باره قتل عجمها مانع شدى.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 412
 «خداوند دستان شما را از عجمها پر خواهد كرد. سپس آنان افراد سخت برخوردى خواهند شد كه فرار نمى‏كنند «15». گردنهاى شما را مى‏زنند و بر غنائم شما غالب مى‏شوند».
عمر به تو گفت: «من اين مطالب را از پيامبر شنيده‏ام، و همين مرا وادار كرد تا به رفيق تو (ابو موسى اشعرى) در باره قتل آنان نامه بنويسم!! حتى تصميم گرفته بودم به كارگزارانم در ساير شهرها نيز همين مطلب را بنويسم».
تو به عمر گفتى: «اى امير المؤمنين، اين كار را مكن، چرا كه در امان نيستى كه على آنان را به يارى خود بخواند و ايشان هم زيادند. تو هم شجاعت على و اهل بيتش را و دشمنى ايشان با تو و رفيقت را مى‏دانى».
بالاخره عمر را از رأيش منصرف كردى، و به من خبر دادى كه او را از اين كار بر نگرداندى مگر از روى تعصّب، نه اينكه بخاطر روايتى ترسيده و برگشته باشى «16»! همچنين تو برايم نقل كردى كه اين مطلب را در زمان حكومت عثمان براى على بن ابى طالب نقل كرده‏اى و او به تو خبر داده است كه: «صاحبان پرچمهاى سياه كه از سمت خراسان مى‏آيند عجمها هستند، و آنها هستند كه بر بنى اميّه در پادشاهى‏شان غالب مى‏شوند و آنان را در هر جايى مى‏كشند» «17».
اى برادرم، اگر تو عمر را از رأيش بر نمى‏گرداندى كار او بصورت سنّتى در مى‏آمد و خدا آنان را نابود مى‏كرد و ريشه آنان را قطع مى‏نمود، و خلفاى بعد از او آن را بعنوان سنّتى عمل مى‏كردند، بطورى كه از عجمها مويى و ناخنى و دمنده آتشى باقى نمى‏ماند.
آنان آفت دين هستند!!
بدعتهاى عمر از لسان معاويه‏
چه بسيار است آنچه عمر در اين امت بر خلاف سنّت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار داده و مردم در
__________________________________________________
 (15) «الف»: شيرانى خواهند بود.
 (16) «ج»: عمر از اين رأيش برنگشت مگر از روى ترس.
 (17) جمله «تحت كل حجر و كوكب» يعنى زير هر سنگ و ستاره‏اى كه يك عبارت كنايى است. و معناى آن «در هر مكانى» است كه در متن آمده است.
                        أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 413
آنها تابع او شده‏اند و آنها را مورد عمل قرار داده‏اند «18»، اين هم مثل يكى از آنها مى‏شد «19».
از جمله آنها «20»، تغيير اوست مقام ابراهيم را از جايى كه پيامبر قرار داده بود، و صاع و مدّ پيامبر كه آن را تغيير داد و مقدار آن را زياد كرد، و جنب را از تيمّم نهى نمود، و چيزهاى بسيارى كه عمر سنّت گذاشت كه بيش از هزار باب است. اعظم آنها و محبوبترين آنها نزد ما و آنكه بيشتر چشم ما را روشن نمود زايل كردن خلافت از بنى هاشم بود، در حالى كه ايشان اهل و معدن آن بودند و جز براى آنان صلاحيّت نداشت و زمين جز بوسيله ايشان اصلاح نمى‏شد.
ارتباط معاويه با زياد
هر گاه اين نامه مرا خواندى آنچه در آن است پنهان كن و آن را پاره نما.
سليم مى‏گويد: نويسنده زياد گفت: وقتى زياد نامه را خواند آن را بر زمين زد و رو به من كرد و گفت: «واى بر من از آنچه خارج شدم و به آنچه داخل شدم. بخدا قسم از شيعيان آل محمّد و حزب آنان بودم. از آن گروه خارج شدم و در شيعيان شيطان و حزب او و از شيعيان كسى كه مثل اين نامه را به من مى‏نويسد شدم. بخدا قسم مثل من مثل ابليس است كه از روى تكبر و كفر و حسد نخواست بر آدم سجده كند.
نسخه‏بردارى سليم از نامه سرّى معاويه‏
سليم مى‏گويد: شب نشده بود كه نامه او را نسخه بردارى كردم. وقتى شب شد زياد نامه را خواست و آن را پاره كرد و گفت: «هرگز نبايد احدى از مردم بر آنچه در اين نوشته است اطلاع پيدا كند»، ولى نمى‏دانست كه من از روى آن نوشته‏ام!!
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 33 ص 261 ح 534.
__________________________________________________
 (18) «ج»: بر خلاف سنّت محمّد سنّت قرار داده و مردم بر آنها بيعت كرده‏اند و به او اقتدا نموده است.
 (19) يعنى قتل عجمها هم مثل ساير بدعتهاى عمر مورد عمل قرار مى‏گرفت.
 (20) توضيح در باره اين بدعتها در احاديث 11 و 14 و 18 داده شد.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 27
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 472
  • بازدید کلی : 16,620