فارق بين ايمان و كفر، ولايت على عليه السّلام ابان از سليم نقل مىكند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه مىگفت:
على عليه السّلام بابى است كه خداوند آن را باز كرده است. هر كس داخل آن شود مؤمن، و هر كس از آن خارج شود كافر است «1».
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 40 ص 97.
روايت از غير سليم:
1. كافى: ج 2 ص 388 ح 16.
2. كافى: ج 2 ص 388 ح 18.
3. كافى: ج 2 ص 389 ح 21.
4. ارشاد القلوب: ص 179.
5. فردوس الاخبار ديلمى، به نقل بحار: ج 40 ص 76.
__________________________________________________
(1) در كتاب احتجاج طبرسى: ج 1 ص 66 نقل كرده كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خطبه غدير فرمود: «خداوند تعالى مىفرمايد: من على را علم بين خود و خلقم قرار دادم. هر كس او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار كند كافر است، و هر كس در بيعت او ديگرى را شريك كند مشرك است، و هر كس با ولايت او مرا ملاقات كند داخل بهشت مىشود، و هر كس با دشمنى او مرا ملاقات كند داخل آتش مىشود»
1. اقدامات و هجوم اهل سقيفه براى بيعت اجبارى: دعوت غاصبين از امير المؤمنين عليه السّلام براى بيعت و عكس العمل آن حضرت، هجوم و آتش زدن در خانه امير المؤمنين عليه السّلام، زدن حضرت زهرا عليها السّلام، عكس العمل امير المؤمنين عليه السّلام در مقابل جسارت به حضرت زهرا عليها السّلام، تصميم به قتل حضرت زهرا عليها السّلام و عكس العمل امير المؤمنين عليه السّلام، بيرون آوردن امير المؤمنين عليه السّلام از خانه.
2. كيفيت بيعت اجبارى با ابو بكر: اوّلين سخن امير المؤمنين عليه السّلام هنگام بيعت اجبارى، تهديد اوّل به قتل براى بيعت اجبارى، دفاع بريده اسلمى از امير المؤمنين عليه السّلام، دفاع سلمان از امير المؤمنين عليه السّلام، دفاع ابو ذر و مقداد و عمار از امير المؤمنين عليه السّلام، تهديد دوم به قتل براى بيعت اجبارى، دفاع ام ايمن و ام سلمه از امير المؤمنين عليه السّلام، تهديد سوم به قتل براى بيعت اجبارى، تهديد چهارم به قتل براى بيعت اجبارى، تهديد پنجم به قتل براى بيعت اجبارى.
3. غصب فدك: استدلال حضرت زهرا عليها السّلام براى بازگرداندن فدك، منع عمر از نوشتن سند و ردّ فدك، عيادت ابو بكر و عمر از حضرت زهرا عليها السّلام، نفرين حضرت زهرا عليها السّلام بر ابو بكر و عمر.
4. شهادت و تدفين حضرت زهرا عليها السّلام: وصيتهاى حضرت زهرا عليها السّلام، عكس العمل شهادت حضرت زهرا عليها السّلام بين مردم، نماز و تدفين مخفيانه حضرت زهرا عليها السّلام، قصد عمر براى نبش قبر حضرت زهرا عليها السّلام و عكس العمل امير المؤمنين عليه السّلام.
5. نقشه قتل امير المؤمنين عليه السّلام: توطئه ابو بكر و عمر و خالد براى قتل امير المؤمنين عليه السّلام، پشيمانى ابو بكر هنگام اجراى نقشه قتل، عكس العمل امير المؤمنين عليه السّلام در توطئه قتل، عكس العمل اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام در توطئه قتل حضرت، عكس العمل زنان بنى هاشم در توطئه قتل امير المؤمنين عليه السّلام.
2. پيام و نامه امير المؤمنين عليه السّلام به معاويه: قتل عثمان مربوط به امام مسلمين است، اثبات امامت امير المؤمنين عليه السّلام از لسان آن حضرت، عدم ارتباط قتل عثمان به معاويه، تقدّم فرزندان عثمان بر معاويه در خونخواهى، بيست هزار قاتل عثمان راضى به حكم امير المؤمنين عليه السّلام.
3. ابلاغ پيام امير المؤمنين عليه السّلام و عكس العمل معاويه.
4. مناشدات امير المؤمنين عليه السّلام در صفين: مناقب بىانتهاى امير المؤمنين عليه السّلام، سبقت امير المؤمنين عليه السّلام در اسلام، على عليه السّلام افضل اوصياء، اعلام ولايت در غدير، حديث كساء و آيه تطهير، تفسير «صادقين» به ائمه عليهم السّلام، على عليه السّلام همچون هارون عليه السّلام، ائمه عليهم السّلام شاهدان بر مردم، حديث ثقلين و نام دوازده امام عليهم السّلام، درياى مناقب على عليه السّلام.
5. نامه معاويه در جواب امير المؤمنين عليه السّلام: عكس العمل معاويه در مقابل مناشدات امير المؤمنين عليه السّلام، تقيه امير المؤمنين عليه السّلام در باره ابو بكر و عمر و عثمان، مشاهدات معاويه در سقيفه.
6. نامه امير المؤمنين عليه السّلام در جواب معاويه: تعجب از نظر دادن معاويه در امور مسلمين، معرّفى غاصبين خلافت، فرق پيامبر و امير المؤمنين عليه السّلام در ابلاغ دين الهى، اختلاف امّت براى امتحان، برنامه امير المؤمنين عليه السّلام بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، بيان تقيّه امير المؤمنين عليه السّلام در رحمت فرستادن بر دشمنان، قرآن حجت بر مردم، دو آيه از قرآن در باره معاويه، آيهاى از قرآن در باره بنى اميّه، پيشگوئى از شهادت امامان عليهم السّلام، پيشگوئى از آينده سياه امّت بدست بنى اميّه، پيشگوئى از حكومت بنى عباس، پيشگوئى از سفيانى، پيشگوئى حضرت مهدى عليه السّلام، هدف امير المؤمنين عليه السّلام از مراسلات صفين.
ابان از سليم نقل مىكند كه گفت: از سلمان و ابو ذر و مقداد شنيدم، و همين مطلب را از علىّ بن ابى طالب عليه السّلام پرسيدم و آن حضرت فرمود: راست گفتهاند. آنان چنين گفتند:
علىّ بن ابى طالب عليه السّلام خدمت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد شد در حالى كه عايشه پشت سر حضرت نشسته بود، و خانه پر از جمعيّت بود و در ميان آنان پنج نفر اصحاب صحيفه و پنج نفر اصحاب شورى «1» بودند. حضرت مكانى براى نشستن پيدا نكرد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او اشاره كرد كه «اينجا» يعنى پشت سر آن حضرت بنشيند.
على عليه السّلام آمد و بين پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و عايشه نشست و مانند اعرابىها زانوان را در بغل گرفت «2». عايشه آن حضرت را كنار زد و غضب كرد و گفت: «براى نشستنت جايى جز بغل من نيافتى»؟!!!
عكس العمل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مقابل اهانت عايشه
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله غضب كرد و فرمود: ساكت باش اى حميرا! در باره برادرم على مرا اذيّت مكن. او امير المؤمنين و آقاى مسلمانان و صاحب لواى حمد و پيشرو پيشانى سفيدان در روز قيامت است. خداوند اختيار پل صراط را به او مىسپارد و او آتش را تقسيم مىكند.
__________________________________________________
(1) پنج نفر اصحاب صحيفه عبارتند از: ابو بكر و عمرو ابو عبيده جراح و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفه، و پنج نفر اصحاب شورى عبارتند از: عثمان و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص و طلحه و زبير.
(2) «الف» و «ب» و «ج»: عايشه غضب كرد و مانند اعرابى زانوها را در بغل گرفت.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 415
دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل آتش مىنمايد «3».
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 22 ص 245 ح 15.
روايت از غير سليم:
1. امالى شيخ طوسى: ص 18 و 30.
2. بشارة المصطفى: ص 180.
3. اليقين: بابهاى 5 و 44 و 45 و 51 و 52 و 160 و 173.
4. الاصابة ابن حجر: ج 8 قسم 1 ص 183.
__________________________________________________
(3) «ب» و «د»: خداوند در روز قيامت او را در كنار صراط مىنشاند.
نامه سرّى معاويه به زياد
1. خطبه عمرو عاص در شام بر عليه امير المؤمنين عليه السّلام.
چند ماجرا در باره محبّت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به حسنين عليهما السّلام
آب خواستن حسنين عليهما السّلام
خطبه امير المؤمنين عليه السّلام در باره فتنهها
على عليه السّلام ريشهكنكننده فتنهها
پيشگوئىهاى حضرت عيسى عليه السّلام در باره پيامبر و امامان عليهم السّلام
ملاقات راهب با امير المؤمنين عليه السّلام در راه صفّين
ابان از سليم نقل مىكند كه گفت: با امير المؤمنين عليه السّلام از صفّين مىآمديم. لشكر نزديك صومعه يك راهب پياده شدند. از صومعه پيرمرد سالخورده زيبا و خوش رو و خوش سيما و خوش چهرهاى بيرون آمد در حالى كه كتابى در دستش بود. نزد امير المؤمنين عليه السّلام كه رسيد «1» بعنوان خلافت بر آن حضرت سلام كرد «2».
حضرت فرمود: مرحبا اى برادرم شمعون فرزند حمون، حالت چطور است؟ خدا ترا رحمت كند.
او پاسخ داد: بخير است اى امير المؤمنين و اى آقاى مسلمين و اى وصىّ رسول رب العالمين. من از نسل مردى از حواريّين «3» برادرت عيسى بن مريم هستم. من از نسل شمعون بن يوحنّا وصىّ حضرت عيسى بن مريم هستم كه از بهترين دوازده نفر حواريّين
__________________________________________________
(1) در كتاب فضائل عبارت چنين است: چهرههاى مردم را با دقت نگاه مىكرد تا به امير المؤمنين عليه السّلام رسيد.
(2) يعنى گفت: السلام عليك يا خليفه رسول اللَّه.
(3) «حواريّين» اصحاب خاصّ حضرت عيسى عليه السّلام را مىگويند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 367
آن حضرت و محبوبترين آنان نزد او و مقدم آنها در پيشگاه او بود و عيسى بن مريم عليه السّلام به او وصيت كرد و كتابها و علم و حكمتش را به او سپرد. و خاندانش همچنان بر دين او ثابت ماندند و به آئين او پايدار بودند و كافر نشدند و تبديل و تغييرى ندادند.
كتابهاى حضرت عيسى عليه السّلام بخطّ شمعون
آن كتابها كه املاء عيسى بن مريم عليه السّلام و دستخط پدرمان است نزد من است. در آنها هر كارى كه مردم بعد از او انجام مىدهند با ذكر يك يك پادشاهان و اينكه هر يك چقدر پادشاهى مىكند و در زمان هر كدام چه وقايعى اتّفاق مىافتد آمده است.
پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام در كتب حضرت عيسى عليه السّلام
تا آنجا كه خداوند مردى از عرب از فرزندان اسماعيل بن ابراهيم خليل الرحمن از سرزمينى كه «تهامه» خوانده مىشود از آبادى بنام «مكه» مبعوث نمايد كه به او «احمد» گفته مىشود. گشاده رو و زيبا چشم، و ابروانش پيوسته است. صاحب شتر و حمار و چوب دستى و تاج- يعنى عمامه- است و دوازده اسم دارد.
سپس مبعث و ميلاد و هجرت آن پيامبر را و كسانى كه با او مىجنگند و آنان كه او را كمك مىكنند و كسانى كه با او دشمنى مىنمايند و مقدار عمر او و آنچه امتش بعد از او تفرقه و اختلاف مىنمايند در آن كتاب ذكر شده است. همچنين نام هر امام هدايت و امام ضلالت تا روزى كه خدا عيسى بن مريم عليهما السّلام را از آسمان نازل كند «4» مذكور است.
در آن كتاب نام سيزده نفر «5» از فرزندان حضرت اسماعيل بن ابراهيم خليل الرحمن مذكور است و آنان بهترين كسانى هستند كه خدا خلق كرده و محبوبترين خلق خدا به پيشگاه او هستند. خداوند دوستدار كسانى است كه ايشان را دوست بدارند و دشمن كسانى است كه با ايشان دشمن باشند. هر كس از ايشان اطاعت كند هدايت مىيابد و
__________________________________________________
(4) يعنى هنگام ظهور امام زمان عليه السّلام كه حضرت عيسى عليه السّلام از آسمان نازل مىشود.
(5) منظور پيامبر و دوازده امام عليهم السّلام است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 368
هر كس از ايشان سرپيچى كند گمراه مىشود. اطاعت ايشان اطاعت خدا و معصيت ايشان معصيت خداست «6».
در آن كتاب است نام اين امامان و نسب ايشان و صفت آنان، و اينكه هر كدام از آنها يكى پس از ديگرى چقدر عمر مىكنند، و چند نفر از آنان دين خود را پنهان مىنمايد و از قوم خود كتمان مىكند، و چند نفر از آنان دين خود را اظهار مىكند و كدام به حكومت مىرسد و مردم در مقابل او سر تسليم فرود مىآورند، تا هنگامى كه خداوند عيسى بن مريم عليه السّلام را بر آخرين آنها نازل كند. عيسى عليه السّلام پشت سر او نماز مىگذارد و مىگويد: «شما امامانى هستيد كه براى كسى سزاوار نيست بر شما تقدم جويد». (آن آخرين امام) پيش مىرود و نماز را براى مردم اقامه مىكند در حالى كه حضرت عيسى عليه السّلام پشت سر او در صف اوّل است. اوّلين آن سيزده نفر افضل آنهاست و آخرين ايشان مثل اجر همه آنها و اجر آنان كه اطاعت ايشان را كرده و به هدايت ايشان هدايت شدهاند را دارد.
متن نوشتههاى كتاب حضرت عيسى عليه السّلام
بسم اللَّه الرحمن الرحيم. احمد پيامبر خداست، و نام او محمد و ياسين و طه و نون و فاتح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحى «7» است. او پيامبر خدا و دوست خدا و حبيب خدا و برگزيده او و امين او و منتخب اوست. خداوند انتقال او را در سجدهكنندگان مىديده است- يعنى در صلب پيامبران- و با او به رحمت خويش تكلم كرده است. هر گاه خدا ياد شود او هم ياد مىشود. او بزرگوارترين خلق خدا در پيشگاه او و محبوبترين آنها نزد اوست. خداوند هيچ خلقى را خلق نكرده- چه ملائكه مقرّب و چه پيامبر مرسل از آدم تا ديگران- كه نزد او بالاتر و محبوبتر از او باشند. خداوند در روز قيامت او را بر عرش خود مىنشاند و در باره هر كس كه شفاعت كند مىپذيرد. به نام او و به ياد او قلم در لوح محفوظ در امّ الكتاب جارى گشته است. او مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ است.
__________________________________________________
(6) «ج»: اطاعتشان موجب رضاى خدا و معصيتشان موجب غضب خداوند است.
(7) «الف» خ ل: فتّاح و قائد، بجاى ماحى، و در «ج» خ ل: عابد است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 369
سپس برادرش صاحب پرچم در روز قيامت و روز محشر كبرى است. او برادر پيامبر و وصىّ او و وزيرش و خليفه او در امتش است. محبوبترين خلق خداوند نزد او بعد از پيامبر، على بن ابى طالب «8» صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از اوست.
سپس يازده امام از فرزندان اوّل نفر از دوازده نفر (يعنى على عليه السّلام)، كه دو نفر از آنان همنام دو پسر هارون يعنى شبر و شبير هستند و نه نفر از اولاد كوچكتر اين دو برادر كه حسين است، يكى پس از ديگرى خواهند بود. آخرين آنها كسى است كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مىگذارد «9».
در اين كتاب نام هر كدام از اين امامان كه به حكومت مىرسند، و آنان كه دين خود را پنهان يا ظاهر مىكنند آمده است. اوّل كسى كه دين خود را ظاهر مىكند كسى است كه همه شهرهاى خداوند را از عدل و داد پر مىكند و بر ما بين مشرق و مغرب حكومت مىكند تا آنجا كه خداوند او را بر همه اديان غالب كند «10».
پيشگوئى پدر راهب در باره پيامبر و امير المؤمنين عليهما السّلام
وقتى پيامبر مبعوث شد پدرم زنده بود و او را تصديق كرد و به او ايمان آورد و شهادت داد كه او پيامبر خداست. پدرم پيرمرد سالخوردهاى بود كه قدرت برخاستن نداشت. او وقتى از دنيا مىرفت به من گفت: «11» «وصىّ محمد و جانشين او- كه نام و صفت او در اين كتاب است- بزودى از كنار (صومعه) تو عبور مىكند، آن هنگام كه سه نفر از امامان ضلالت و دعوتكنندگان به آتش- كه با نامشان و نام قبائلشان و صفتشان و اينكه هر يك از آنان چقدر حكومت مىكنند در اين كتاب ذكر شدهاند- يعنى فلان و فلان و فلان «12» در گذشته باشند. هر گاه عبورش بر تو افتاد نزد او برو و با او بيعت كن و همراه
__________________________________________________
(8) «ج»: پسر عموى او از طرف پدر و مادر، على است.
(9) در اينجا متن منقول از كتاب راهب پايان مىپذيرد.
(10) در كتاب فضائل عبارت چنين است: تا خداوند او را بر همه اهل زمين غالب كند.
(11) «ج»: اى پسرم.
(12) راهب از روى تقيه، نام ابو بكر و عمر و عثمان را تصريح نكرده است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 370
او با دشمنش جنگ كن، چرا كه جهاد همراه او همچون جهاد همراه محمد صلى اللَّه عليه و آله است و دوستدار او همچون دوستدار محمد و دشمن او همچون دشمن محمد است» «13».
پيشگوئى حضرت عيسى عليه السّلام در باره ابو بكر و عمر و ساير غاصبين
اى امير المؤمنين، در اين كتاب آمده است كه دوازده امام از قريش از قوم پيامبر با اهل بيتش دشمنى مىكنند و حق ايشان را مانع مىشوند «14» و آنان را مىكشند و طرد مىنمايند و محروم مىكنند و از آنان بيزارى مىجويند و ايشان را مىترسانند. نام يك يك آنان به اسم و صفتشان در اين كتاب آمده است، و اينكه هر كدام از آنان چه مدت زمانى و در چه وسعتى حكومت مىكند، و آنچه به فرزندان تو و ياران و شيعيانت از قتل و خوف و بلا از ناحيه آنان مىرسد، و اينكه چگونه خداوند بار ديگر شما را جانشين آنها و اولياء و انصارشان مىنمايد و آنچه از ذلّت و جنگ و بلا و خوارى و قتل و ترس كه از جانب شما اهل بيت خواهند ديد.
بيعت راهب با امير المؤمنين عليه السّلام
سپس راهب گفت: يا امير المؤمنين، دستت را بگشا تا با تو بيعت كنم. من شهادت مىدهم كه خدائى جز اللَّه نيست و محمّد بنده و پيامبر اوست و تو خليفه پيامبر خدا در امّت او و وصىّ و شاهد او بر مردم و حجّت او در زمين هستى. اسلام دين خداست و من از هر دينى كه مخالف اسلام باشد بيزارم، چرا كه اسلام دينى است كه خداوند براى خود برگزيده و براى اوليائش به آن راضى شده است. و آن دين عيسى بن مريم و پيامبران و رسلى است كه قبل از او بودهاند، و همين دين است كه پدران گذشته من به آن معتقد بودهاند.
من تو و او و دوستان تو را دوست مىدارم و از دشمن تو بيزارم. يازده امام از
__________________________________________________
(13) در كتاب فضائل عبارت چنين است: دوستدار او همچون دوستدار خدا و محمد است و دشمن او همچون دشمن خدا و محمد است.
(14) «ج»: حق ايشان را ادّعا مىكنند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 371
فرزندان تو را دوست مىدارم و از دشمنشان و مخالفين آنان و از كسانى كه از آنان بيزار باشند و حقّشان را ادّعا كنند و به آنان ظلم كنند- از اوّلين و آخرين- بيزارى مىجويم.
سپس دست داد و با حضرت بيعت نمود «15».
نظير كتاب راهب نزد امير المؤمنين عليه السّلام
سپس امير المؤمنين عليه السّلام به او فرمود: كتابت را به من بده. او هم كتاب را داد.
امير المؤمنين عليه السّلام به يكى از اصحابش فرمود: برخيز با اين مرد و مترجمى پيدا كن «16» كه سخن او را بفهمد و مطالب كتاب را به زبان عربى واضح براى تو بنويسد. او هم كتاب را كه به عربى نوشته شده بود آورد «17».
وقتى آن را آورد حضرت به پسرش امام حسن عليه السّلام فرمود: پسرم، كتابى را كه به تو سپرده بودم بياور. حضرت آن را آورد. امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: پسرم تو اين كتاب را بخوان، و تو اى فلانى- كه اظهار نادانى مىكنى- در نسخه اين كتاب نگاه كن كه دستخط من و املاء پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است.
امام حسن عليه السّلام كتاب را خواند. حتى يك حرف مخالف آن نبود و تقديم و تأخيرى هم در كلمات نداشت گوئى يك شخص براى دو نفر املاء كرده است!
عكس العمل جريان راهب در لشكر امير المؤمنين عليه السّلام
سپس امير المؤمنين عليه السّلام حمد و ثناى الهى بجا آورد و فرمود: «سپاس خدايى را كه اگر مىخواست امّت اختلاف نمىكردند و متفرّق نمىشدند. شكر خدائى را كه مرا به فراموشى نسپرده و امر مرا رها نكرده است «18» و ياد مرا نزد خود و دوستانش خاموش
__________________________________________________
(15) «ب» و «د»: دست امير المؤمنين عليه السّلام را گرفت و بيعت كرد. در كتاب فضائل چنين است: اينجا بود كه امير المؤمنين عليه السّلام دست مباركش را پيش برد و با او بيعت كرد.
(16) «الف»: حاضر كن.
(17) يعنى رفت و مترجمى پيدا كرد و آن را به عربى ترجمه كرد و بعد آورد.
(18) «ج»: امر مرا كوچك نكرده است. در كتاب فضائل: امر مرا ضايع نكرده است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 372
نكرده در زمانى كه ياد دوستان شيطان و حزبش را كوچك و خاموش كرده است «19».
سليم مىگويد: از اين جريان، شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام كه حاضر بودند خوشحال شدند و شكر بجا آوردند. از سوى ديگر موجب ناراحتى بسيارى از كسانى كه اطراف آن حضرت بودند «20» شد، بطورى كه اثر ناراحتى در صورتشان و رنگهايشان پيدا بود.
روايت از كتاب سليم:
1. منهاج الفاضلين (نسخه خطى): ص 228.
2. بحار: ج 15 ص 236.
3. بحار: ج 38 ص 54.
4. اثبات الهداة: ج 1 ص 204 ح 132.
5. اثبات الهداة: ج 1 ص 658 ص 841.
6. مدينة المعاجز: ص 83 شماره 208.
روايت با سند به سليم:
1. غيبت نعمانى: ص 48.
2. ارشاد القلوب: ج 2 ص 298.
3. فضائل شاذان: ص 142.
4. كتاب الروضة: ص 24.
__________________________________________________
(19) «ج»: ياد مرا نزد خود و دوستانش كوچك نكرده آنگاه كه ياد من نزد دوستان شيطان و حزبش كوچك و خاموش شده است.
(20) در كتاب فضائل: بسيارى از معاندين كه در اطراف او بو
احتجاجات امير المؤمنين عليه السّلام در مورد ابو بكر و عمر و عثمان
2. اعتراضات و اهانتهاى ابو بكر و عمر به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله: بازگشت ابو بكر و عمر از لشكر اسامه، منع عمر از نوشتن كتف، اهانت عمر به صفيّه در مورد شفاعت، مخالفت ابو بكر و عمر در قتل رئيس خوارج، مخالفت ابو بكر و عمر در ابلاغ پيام، بديها و مخالفتهاى ابو بكر و عمر بيش از حد شمارش، اهانت عمر به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و عكس العمل آن حضرت، ابتداى خلقت نورى اهل بيت عليهم السّلام، نسب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، سؤال مردم از انساب و عاقبت خود، اعتراف عمر به اهانت خود نسبت به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، اعتراض عمر به آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله در مورد زكات عبّاس، اعتراض عمر به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در نماز بر جنازه منافق، اعتراض عمر به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در صلح حديبيّه، اعتراض و انكار عمر در غدير خم، اعتراض و استهزاء عمر در بيمارى امير المؤمنين عليه السّلام.
3. سوابق سوء ابو بكر و عمر و عثمان در مسأله خلافت: اتمام حجت با سلام بعنوان «امير المؤمنين»، انتخاب يا انتصاب يا شورى، ابو بكر و عمر بدتر از عثمان.
نامه ابو المختار به عمر در باره تضييع بيت المال، اعتراض ابن غلّاب به ابو المختار، عمر نصف اموال كارمندانش را مصادره كرد، علت استثناى قنفذ از پرداخت غرامت.
بيت المال در زمان عمر
نامه ابو المختار به عمر در باره تضييع بيت المال
ابان مىگويد: سليم گفت: ابو المختار بن ابى الصعق اين اشعار را براى عمر بن خطاب نوشت:
الا أبلغ امير المؤمنين رسالة* فأنت امين اللَّه في المال و الأمر و انت امين اللَّه فينا و من يكن* امينا لربّ النّاس يسلم له صدرى فلا تدعن اهل الرّساتيق و القرى* يخونون مال اللَّه في الأدم الحمر و ارسل الى النّعمان و ابن معقل* و ارسل الى حزم و ارسل الى بشر و ارسل الى الحجّاج و اعلم حسابه* و ذاك الّذى في السّوق مولى بنى بدر و لا تنسينّ التّابعين كليهما* و صهر بنى غزوان في القوم ذا وفر و ما عاصم فيها بصفر عيابه* و لا ابن غلّاب من رماة بنى نصر و استلّ ذاك المال دون ابن محرز* و قد كان منه في الرّساتيق ذا وفر فارسل اليهم يصدقوك و يخبروا* احاديث هذا المال من كان ذا فكر و قاسمهم اهلى فداؤك انّهم* سيرضون ان قاسمتهم منك بالشّطر و لا تدعونّى للشّهادة انّنى* اغيب و لكنّى ارى عجب الدّهر ارى الخيل كالجدران و البيض كالدّمى* و خطّيّة في عدّة النّمل و القطر و من ريطة مطويّة في قرابها* و من طىّ ابراد مضاعفة صفر اذ التّاجر الدارى جاء بفأرة* من المسك راحت في مفارقهم تجرى ننوب اذا نابوا و نغزو اذا غزوا* فإنّ لهم مالا و ليس لنا وفر
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 328
يعنى «1»:
بدانيد كه پيامى را به امير المؤمنين (عمر) ابلاغ مىكنم:
«تو امين خدا در مال و در كارها هستى، و تو امين خدا در ميان مائى، و هر كس امين خداى مردم باشد سينهام در مقابل او تسليم است.
اهل روستاها و قصبات را نگذار كه مال خدا را با مصرف در خورشهاى سرخ رنگ «2» مورد خيانت قرار دهند.
سراغ نعمان و ابن معقل و حزم و بشر بفرست. و نيز سراغ حجاج بفرست و حساب او را بدان. او همان كسى است كه در بازار غلام طايفه بنى بدر بود. دو نفر تابعين را فراموش مكن و داماد طايفه بنى غزوان هم در بين آنها صاحب ثروت است. عاصم نيز در ميان آنان زنبيلش خالى نيست و همچنين ابن غلّاب كه از تيراندازان طايفه بنى نصر است.
آن مال از دست ابن محرز «3» گرفته شد در حالى كه او در روستاها اموال زيادى داشت.
سراغ اينان بفرست كه سخن راست را برايت بگويند و خبرهاى اين مال را به كسانى كه صاحب فكر هستند خبر دهند. اى خاندانم فدايت! آن اموال را با آنان قسمت كن كه اگر تقسيم كنى به نصف آن راضى مىشوند. ولى مرا براى شهادت فرا مخوان كه من پنهان شده عجائب روزگار را تماشا خواهم كرد.
در اموال آنان اسبها را چون ديوار، و كلاه خودها را مانند تصاوير سرخ گونه و نيزههاى خطّى به تعداد مورچهها و قطرههاى باران، و لباسهاى نرم پيچيده در صندوقها و لباسهاى خط دار زردرنگ بسيار كه پيچيده شده مىبينم.
هنگامى كه تاجر عطر فروش نافهاى از مشك بياورد در جادههاى آنان به راه مىافتد. وقتى نوبت به آنان مىرسد به ما هم مىرسد و وقتى آنان جنگ مىكنند ما هم جنگ مىكنيم، در حالى كه آنان اموالى دارند ولى ما اموال زيادى نداريم.
__________________________________________________
(1) بايد توجه داشت كه اين اشعار را يكى از دوستان عمر به عنوان دلسوزى براى او نوشته و لذا القابى كه در اينجا براى عمر آمده از زبان او عينا ترجمه مىشود. نكته ديگر اينكه قطعههايى از اين اشعار اشاره به جريان خاصى است كه در ذهن گوينده و مخاطب معلوم بوده و منظور از آن براى ما روشن نيست.
(2) «ب»: در خورشها و شراب.
(3) ابن محرز، در كتاب فتوح بلاذرى بنام «ابن محرش» آمده است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 329
اعتراض ابن غلاب به ابو المختار
ابن غلاب مصرى «4» هم اين اشعار را گفت:
الا ابلغ ابا المختار انّى اتيته* و لم أك ذا قربى لديه و لا صهر و ما كان عندى من تراث ورثته* و لا صدقات من سبى و لا غدر و لكن دراك الرّكض في كلّ غارة* و صبرى اذا ما الموت كان ورا السّمر بسابغة يغشى اللّبان فضولها* اكفكفها عنّى بابيض ذى وفر يعنى:
«به ابو المختار خبر مىدهم كه من نزد او آمدم در حالى كه نه با او فاميل بودم و نه رابطه دامادى داشتم. ميراثى كه به ارث برده باشم و صدقاتى كه از اسير كردن و غدر و حيله بدست آورده باشم نداشتم. اين اموال را با دويدنهاى متصل در هر غارتى و صبر در آن هنگام كه مرگ پشت سر نيزهها بود بدست آوردهام كه با زره كامل بلندى كه دانههاى آن سينه را مىپوشاند و با شمشيرى بلند آن را از خود دفع مىكردم.
عمر نصف اموال كارمندانش را مصادره كرد
سليم مىگويد: عمر بن خطاب در آن سال از همه عمّالش نصف اموالشان را بخاطر شعر ابو المختار بعنوان غرامت گرفت، ولى از قنفذ عدوى هيچ نگرفت در حالى كه او هم از عمّالش بود، و آنچه از او گرفته شده بود كه بيست هزار درهم بود به او بازگردانيد و حتّى يك دهم و نصف يك دهم هم از او نگرفت.
از جمله عمالش كه مورد غرامت قرار گرفتند ابو هريره بود كه والى بحرين بود.
__________________________________________________
(4) ابن غلاب كه نامش خالد بن حرث بود مسئول بيت المال در اصفهان بود و نامش در اشعار ابو المختار آمده است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 330
اموال او را شمرد كه به بيست و چهار هزار رسيد و دوازده هزار آن را به عنوان غرامت از او گرفت «5».
علت استثناى قنفذ از پرداخت غرامت
ابان مىگويد: سليم گفت: على عليه السّلام را ملاقات كردم و در باره اين كار عمر از آن حضرت سؤال كردم. فرمود: هيچ ميدانى چرا نسبت به قنفذ خوددارى كرده و از او هيچ غرامت نگرفته است؟ عرض كردم: نه. فرمود: زيرا او بود كه فاطمه را با تازيانه زد آن هنگام كه آمده بود بين من و آنها فاصله شود. فاطمه عليها السّلام هم از دنيا رفت در حالى كه اثر تازيانه در بازويش مانند بازوبند باقى مانده بود.
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 8 قديم ص 223.
روايت از غير سليم:
1. فتوح البلدان بلاذرى: ص 90 و 226 و 392.
__________________________________________________
(5) در الغدير: ج 6 ص 277- 271 به نقل از فتوح البلدان بلاذرى نام عدهاى از عمال عمر كه مورد غرامت قرار گرفتند و نصف اموالشان را گرفت را ذكر كرده كه ذيلا ذكر مىشود:
ابو بكره ثقفى، نافع ثقفى، حجاج بن عتيك ثقفى عامل فرات، جزء بن معاويه عامل سرّق، بشر بن محتفز عامل جندى شاپور، ابن غلاب مسئول بيت المال اصفهان، عاصم سلمى عامل مناذر، سمرة بن جندب مسئول بازار اهواز، نعمان بن عدى عامل منطقه دجله، مجاشع داماد بنى غزوان مسئول صدقات بصره، شبل بجلى مسئول غنيمتها، ابو مريم بن محرش عامل رامهرمز، سعد بن ابى وقاص عامل كوفه، ابو موسى اشعرى عامل بصره، عمرو عاص عامل مصر، عتبه بن ابى سفيان عامل طائف، ابو هريره عامل بحرين.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 331
شكايت امير المؤمنين عليه السّلام از ياران خود، دنياگرائى و بىتوجهى به آخرت، خستگى از جنگ و بىنظمى، چرا امير المؤمنين عليه السّلام مانند عثمان سكوت نكرد؟ جزاى كسى كه به دشمن خود تمكين كند! «سامره» قائلين به «لا قتال»، چرا امير المؤمنين عليه السّلام در مقابل ابو بكر و عمر شمشير نكشيد؟ اقدام امير المؤمنين عليه السّلام براى جنگ با ابو بكر و عمر، فرق سكوت امير المؤمنين عليه السّلام با سكوت عثمان، عثمان مقصر در قتل خود، سوابق جنگ و صلح امير المؤمنين عليه السّلام، شيعه و ناصبى و مستضعف، تأثير اين خطبه در قلوب مردم، شهادت امير المؤمنين عليه السّلام.
خطبه امير المؤمنين عليه السّلام در سال آخر عمر مبارك
شكايت امير المؤمنين عليه السّلام از ياران خود
ابان از سليم نقل مىكند كه گفت: در اطراف امير المؤمنين عليه السّلام نشسته بوديم و گروهى از اصحاب نزد آن حضرت بودند. يك نفر عرض كرد: يا امير المؤمنين، چه خوب است مردم را براى رفتن به جنگ ترغيب فرمائى.
دنياگرائى مردم و بىتوجهى به آخرت
حضرت برخاست و خطبهاى ايراد كرد و طىّ آن فرمود: من شما را براى رفتن به جنگ ترغيب نمودم «1» ولى شما نرفتيد، و خيرخواهى شما را نمودم ولى شما نپذيرفتيد، و
ابان از سليم نقل مىكند كه گفت: در زمان حكومت عثمان، در مسجد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را با جماعتى ديدم كه با يك ديگر گفتگو مىكردند و فقه و علم را مذاكره مىكردند.
از طرفى قريش و فضيلت و سوابق و هجرت ايشان را يادآور شدند، فضائلى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره ايشان فرموده بود مثل كلام حضرت كه «امامان از قريش هستند» و «مردم دنباله رو قريش هستند»، و «قريش امامان عرب هستند»، و «به قريش ناسزا نگوئيد»، و «هر قريشى قوّت دو مرد از ديگران را دارد»، و «خدا مبغوض بدارد هر كس قريش را مبغوض بدارد»، و «هر كس خوارى قريش را اراده كند خدا او را خوار كند».
از طرف ديگر انصار و فضيلت و سوابق و يارى ايشان را ياد كردند و آنچه خداوند در قرآن بر ايشان ثنا گفته و فضائلى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره ايشان فرموده است «1».
همچنين آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر سر جنازه سعد بن معاذ «2» و حنظلة بن راهب غسيل
2. تأييد سليم در نقل اين حديث توسط ائمه عليهم السّلام: تأييد امام حسن و امام حسين عليهما السّلام، تأييد امام زين العابدين و امام باقر عليهما السّلام در زمان حيات سليم، تأييد امام زين العابدين عليه السّلام بعد از وفات سليم، تأييد امام باقر عليه السّلام بعد از وفات سليم، تأييد امام صادق عليه السّلام.
3. عهدشكنىهاى امّت نسبت به اهل بيت عليهم السّلام: سقيفه براى ابو بكر و عمر، شورى براى عثمان، جنگهاى جمل و صفين و نهروان، بيعتشكنى با امام حسن و امام حسين عليهما السّلام مظلوميت شيعيان در زمان زياد و ابن زياد و حجاج.
4. تاريخچهاى از جعل و تحريف احاديث: نگاهى به جعل احاديث، نمونههايى از احاديث جعلى، بيان چگونگى جعل و تحريف.
1 علت عدم توافق روايات شيعه با روايات مخالفين
سؤال سليم در باره اختلاف احاديث
ابان از سليم نقل مىكند كه گفت: به على عليه السّلام عرض كردم «1»: يا امير المؤمنين من از سلمان و مقداد و ابو ذر مطالبى در تفسير قرآن و روايت از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم «2»، سپس از شما
خداوند تبارك و تعالى اسلام را تشريع و قانونگذارى كرد، و قوانين آن را براى كسى كه به آن داخل شود آسان قرار داد، و پايههاى آن را براى كسى كه به جنگ آن برخيزد مستحكم نمود.
خداوند اسلام را عزّت قرار داد براى كسى كه دوستدارش باشد، صلح و سلامتى براى كسى كه داخل آن شود، پيشواى كسى كه به آن اقتدا كند، زينت براى كسى كه خود را به آن بيارايد، ذخيره براى كسى كه آن را دين خود قرار دهد، دستاويز براى كسى كه خود را به آن محكم كند، ريسمان براى كسى كه به آن چنگ زند، دليلى محكم براى كسى كه آن را بياموزد، نور براى كسى كه آن را وسيله روشنى خود قرار دهد، شاهد براى كسى كه بوسيله آن به مخاصمه دشمن رود، باعث غلبه براى كسى با آن به محاكمه رود، علم براى كسى كه آن را در قلب خود جاى دهد، حديث براى كسى كه آن را روايت كند، حكم براى كسى كه به آن قضاوت كند، مايه حلم براى كسى كه آن را مورد تجربه و آزمايش قرار دهد، و شفاء و تعقّل براى كسى كه تدبّر و تفكّر نمايد، فهم براى كسى كه زيركى كند، يقين براى كسى كه فكر كند، بصيرت براى كسى كه قصد آن را كرده باشد، نشانه براى كسى كه آن را نشان خود قرار دهد، مايه عبرت براى كسى كه مىخواهد پند بگيرد.
__________________________________________________
(1) در اين حديث نكات دقيقى در باره «اسلام» آمده كه احتياج به تفسير دارد. بنا بر اين سنگينى الفاظ ترجمه بخاطر پيچيدگى مطلب است. در مورد شرح اين حديث به بحار: ج 68 ص 365- 352 مراجعه شود.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 265
خداوند اسلام را نجات قرار داده براى كسى كه راست بگويد، و دوستى براى كسى كه در پى اصلاح باشد، و تقرب براى كسى كه نزديك شود، و اعتماد براى كسى كه توكل كند، و اميد «2» براى كسى كه كارش را (به خدا) بسپارد، و سابقه براى كسى كه احسان كند، و خير براى كسى كه پيشى بگيرد، و سپر براى كسى كه صبر كند، و لباس براى كسى كه تقوى پيشه كند، و پناه و كمك براى كسى كه هدايت يافته، و پناهگاه «3» براى كسى كه امن مىطلبد، باعث اطمينان براى كسى كه تسليم باشد، و باعث خوشى براى راستگويان، و موعظه براى متّقين و نجات براى رستگاران قرار داده است.
خصوصيات و ثمرات اسلام
اين است حق، كه راه آن هدايت و صفت آن خوبى و اثر نيك آن مجد و بندگى «4» است.
راه آن روشن، منار آن نور دهنده، چراغ آن پر نور، نهايت آن بلند مرتبه، ميدان آن كم و دربرگيرنده سوارىهاى مسابقه است. مورد مسابقهاش قابل توجه، و عذاب آن دردناك و نعمت آن قديم است. آمادگى آن قديم و سواران آن بزرگوارند «5».
ايمان راه آن، و اعمال نيك محلّ نور آن، و فقه و فهم چراغهاى آن، و مرگ نهايت آن، دنيا ميدان آن، و قيامت سوارى آن و بهشت مورد مسابقه آن، و آتش عذاب آن و تقوى آمادگى آن، و محسنين سواران آن هستند.
نتايج ايمان
با ايمان بر كارهاى صالح دلالت مىشود، و با اعمال صالح فقه و فهم آباد مىشود، و با فقه و فهم از مرگ ترسيده مىشود، و با مرگ دنيا خاتمه مىيابد، و با دنيا به قيامت
__________________________________________________
(2) «ب»: آسايش و راحتى.
(3) «ب» و «د»: ستر و پوشش.
(4) «ب»: جدّيت.
(5) در اينجا حضرت اسلام را مسابقه در ميدانى فرض نموده و تشبيه فرموده و سپس وجه تشبيه را توضيح دادهاند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 266
عبور داده مىشود، و با قيامت بهشت نزديك مىشود، و بهشت حسرت اهل آتش است، و آتش موعظه متّقين است، و تقوى اصل ايمان است.
و اين است اسلام!
روايت از غير سليم:
1. كافى: ج 2 ص 49.
2. نهج البلاغه: خطبه 104.
3. تحف العقول: ص 109.
4. امالى شيخ مفيد: ص 62 مجلس 33.
5. امالى شيخ طوسى: ج 1 ص 35.
8- 1. معناى اسلام و ايمان. 2. پايههاى ايمان: يقين، صبر، عدل، جهاد. كمترين درجه ايمان و كفر و گمراهى، دوازده امام عليهم السّلام حجّتهاى الهى.
1 معناى اسلام و ايمان
«1» ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس نقل مىكند كه گفت: از على بن ابى طالب عليه السّلام شنيدم در حالى كه مردى از آن حضرت در باره ايمان سؤال كرد و گفت: يا امير المؤمنين، مرا از ايمان خبر ده بطورى كه از غير تو و بعد از تو از كسى در اين باره سؤال نكنم.
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: مردى خدمت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و مثل همين كه از من پرسيدى از آن حضرت سؤال كرد و مثل سخن ترا گفت. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با آن مرد مشغول صحبت شد و به او فرمود: بنشين. آن مرد عرض كرد: ايمان آوردم.
سپس على عليه السّلام رو به آن مرد كرد و فرمود: هيچ مىدانى كه جبرئيل به صورت انسانى نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: اسلام چيست؟ فرمود: «شهادت به اينكه خدائى جز اللَّه نيست و اينكه محمد پيامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زكات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض كرد: ايمان چيست؟ فرمود: به خدا و ملائكهاش و كتابهايش و پيامبرانش و به زندگى بعد از مرگ و به همه مقدّرات- خير و شرّ آن و شيرين و تلخ آن- ايمان بياورى «2».
__________________________________________________
(1) در اين حديث در باره ايمان و اسلام نكات ظريفى ذكر شده كه احتياج به تفسير و توضيح دارد. در مواردى كه مفاهيم پيچيده است به بحار: ج 68 ص 356 مراجعه شود.
(2) «به مقدرات ايمان بياورى» يعنى: همه را از جانب خداوند بدانى.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 259
وقتى آن مرد برخاست پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اين جبرئيل بود، آمده بود تا دينتان را به شما بياموزد. و چنين بود كه هر گاه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او مطلبى مىفرمود او مىگفت: «درست مىگويى». پرسيد: روز قيامت چه زمانى است؟ فرمود: سؤالشونده از سئوالكننده (در اين باره) عالمتر نيست. گفت: راست گفتى.
2 پايههاى ايمان
امير المؤمنين عليه السّلام بعد آنكه از كلمه «راست گفتى» جبرئيل فراغت يافت چنين فرمود:
بدانيد كه ايمان بر چهار پايه بنا شده است: يقين و صبر و عدل و جهاد.
يقين
يقين بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار «3».
هر كس مشتاق بهشت باشد شهوات را از ياد مىبرد، و هر كس از آتش بترسد از محرّمات پرهيز مىكند، و هر كس نسبت به دنيا زهد و بىاعتنايى كند مصيبتها بر او آسان مىشود «4»، و هر كس به انتظار مرگ باشد در خيرات مىشتابد.
صبر
صبر بر چهار شعبه است: بصيرت در فهم و درك «5»، تأويل و تبيين حكمت، شناخت عبرتها «6»، سنن پيشينيان.
__________________________________________________
(3) هر يك از شعبهها در جملههاى بعد توضيح داده مىشود.
(4) «ب»: مصيبتها را آسان مىشمارد.
(5) «ب»: نظر با حجّت.
(6) «د»: نصيحت گرفتن از عبرتها.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 260
هر كس در فهم و درك بصيرت داشته باشد در حكمت جستجو و تبيين مىكند، و هر كس در حكمت تبيين كند عبرتها را مىشناسد، و هر كس عبرت را بشناسد حكمت را تأويل و تفسير مىكند، و هر كس حكمت را تفسير كند عبرت را مىبيند، و هر كس عبرت را ببيند گويا همراه پيشينيان بوده است.
عدل
عدل بر چهار شعبه است: پيچيدههاى فهم، و پوشش علم و شكوفه حكمتها و باغ حلم.
هر كس بفهمد جملههاى علم را تفسير مىكند، و هر كس علم داشته باشد شرايع حكمت بر او عرضه مىشود، و هر كس بردبارى كند در كارش افراط نمىكند و بوسيله آن در بين مردم ستوده زندگى مىكند.
جهاد
جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهى از منكر، و راستگوئى در جاهاى مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقين.
هر كس امر به معروف كند كمر مؤمن را محكم مىكند، و هر كس نهى از منكر كند بينى فاسق را «7» به خاك مىمالد، و هر كس در جاهاى مختلف راست بگويد وظيفهاى كه بر عهدهاش بوده انجام داده است، و هر كس با فاسقين عداوت داشته باشد و بخاطر خداوند غضب كند خداوند بخاطر او غضب مىنمايد «8».
و اين است ايمان و پايهها و شعبههاى آن.
__________________________________________________
(7) «ب»: منافقين را.
(8) «د»: هر كس با فاسقين عداوت داشته باشد براى خدا غضب مىكند و هر كس براى خدا غضب كند خدا براى او غضب مىكند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 261
كمترين درجه ايمان و كفر و گمراهى
آن مرد گفت «9»: يا امير المؤمنين، كمترين چيزى كه شخص با آن مؤمن مىشود، و كمترين چيزى كه با آن كافر مىشود، و كمترين چيزى كه با آن گمراه مىشود چيست؟
حضرت فرمود: سؤال كردى جواب را بشنو:
كمترين چيزى كه شخص با آن مؤمن مىشود آن است كه خداوند خود را به او بشناساند، و او به پروردگارى و يگانگى خداوند اقرار نمايد، و پيامبرش را به او بشناساند و او به نبوّت و ابلاغ (رسالت او) اقرار نمايد، و حجّت خود در زمين و شاهد بر خلقش را به او بشناساند و او به اطاعتش اقرار كند «10».
عرض كرد: يا امير المؤمنين، اگر چه نسبت به همه چيز- غير آنچه توضيح دادى- جاهل باشد؟ فرمود: آرى، (فقط) هر گاه به او دستور داده شد اطاعت كند و هر گاه نهى شد بپذيرد.
كمترين چيزى كه شخص با آن كافر مىشود آن است «11» كه چيزى را بعنوان دين بپذيرد و گمان كند كه خداوند او را به آن امر كرده- از چيزهايى كه خداوند نهى كرده است- بعد آن را دين خود قرار دهد و بر اساس آن تبرّى و تولى داشته باشد و گمان كند خدايى را كه به او امر كرده مىپرستد.
كمترين چيزى كه شخص با آن گمراه مىشود آن است كه حجّت خدا در زمين و شاهد او بر خلقش را كه امر به اطاعت او نموده و ولايتش را واجب كرده نشناسد.
__________________________________________________
(9) در كتاب كافى و معانى الاخبار، سليم مىگويد: من پرسيدم.
(10) اين عبارت در كتاب كافى چنين است: ... خداوند تبارك و تعالى خود را به او بشناساند و او اقرار به اطاعتش نمايد، و پيامبرش را به او بشناساند و او اقرار به اطاعتش نمايد، و امام و حجت خود در زمين و شاهد بر خلقش را به او بشناساند و او اقرار به اطاعتش نمايد.
(11) اين عبارت در كتاب كافى چنين است: كمترين چيزى كه بنده با آن كافر مىشود اين است كه كسى گمان كند چيزى را كه خدا از آن نهى فرموده، خدا به آن امر كرده است، و آن را دين خود قرار دهد و طبق آن پايه دوستى خود را قرار دهد، و گمان كند خدائى را كه به آن دستور داده را عبادت مىكند، در حالى كه شيطان را عبادت مىكند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 262
دوازده امام، حجتهاى الهى
(آن مرد) عرض كرد: يا امير المؤمنين، آنان را برايم نام ببر. فرمود: كسانى كه خداوند ايشان را با خود و پيامبرش قرين نموده «12» و فرموده است: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «13» يعنى: «از خدا و پيامبر و اولى الامرتان پيروى كنيد».
عرض كرد: برايم روشن نمائيد. فرمود: آنان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در آخرين خطبهاى كه خواند و همان روز از دنيا رفت چنين فرمود: «من در ميان شما دو چيز باقى گذاردم كه تا به آن دو تمسّك كردهايد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خداوند و اهل بيتم. خداوند لطيف خبير با من عهد كرده است كه آن دو از يك ديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند مانند اين دو- و حضرت به دو انگشت سبابه خود اشاره فرمودند- و نمىگويم مثل اين دو- و حضرت به انگشت سبابه و وسط اشاره كردند- زيرا يكى از اين دو جلوتر از ديگرى است «14». پس به اين دو تمسّك كنيد تا گمراه نشويد، و از آنان پيشى نگيريد كه هلاك مىشويد، و از آنان عقب نمانيد كه متفرّق مىشويد «15»، و به آنان چيزى ياد ندهيد كه از شما عالمترند.
عرض كرد: يا امير المؤمنين، او را برايم نام ببر. فرمود: كسى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را در غدير خم نصب كرد و به آنان خبر داد كه او نسبت به آنان صاحب اختيارتر از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمايند.
عرض كرد: يا امير المؤمنين، آن شما هستيد؟ فرمود: من اوّل و افضل آنها هستم.
سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان است. سپس پسرم حسين بعد از او نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان است. و سپس
__________________________________________________
(12) «د»: كسانى كه خداوند اطاعت ايشان را با اطاعت خود و پيامبرش قرين قرار داده است.
(13) سوره نساء: آيه 59.
(14) يعنى حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را كنار يك ديگر قرار دادند اشاره به اينكه قرآن و عترت اين گونه مساوى و قرين يك ديگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از يك دست را نشان دادند و اشاره كردند كه نسبت اهل بيت و قرآن مانند اين دو نيست كه يكى از ديگرى مهمتر يا مقدمتر باشد.
(15) «ب»: كه از دين بر مىگرديد.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 263
جانشينان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستند تا بر سر حوض كوثر يكى پس از ديگرى به خدمت او وارد شوند.
آن مرد نزد على عليه السّلام رفت و سر حضرت را بوسيد و سپس عرض كرد: برايم روشن كردى و مشكلم را حل كردى و هر مشكلى در قلبم بود «16» از بين بردى.
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 68 ص 288، و ج 69 ص 16.
روايت با سند به سليم:
1. معانى الاخبار: ص 374 ح 45.
2. كافى: ج 2 ص 414.
روايت از غير سليم:
1. نهج البلاغه: ص 469 شماره 31 از كلمات حكمت.
2. كافى: ج 2 ص 50.
3. تحف العقول: ص 110.
4. خصال صدوق: باب 4 ح 74.
5. الغارات ثقفى: ص 142.
__________________________________________________
(16) «د»: هر شكّى در دلم بود.
افتراق امت به هفتاد و سه گروه
ابان مىگويد: سليم مىگفت: از على بن ابى طالب عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود:
بزودى امّت به هفتاد و سه گروه متفرق خواهند شد، كه هفتاد و دو گروه در آتش و يك گروه در بهشت خواهند بود. سيزده گروه از هفتاد و سه گروه محبّت ما اهل بيت را ادّعا مىكنند، ولى يكى از آنها در بهشت و دوازده گروه در آتشاند.
تعيين فرقه ناجيه
گروه نجات يافته هدايت شده كه آرزوى (بهشت دارند) و مؤمن و تسليم و موافق و هدايتكنندهاند، آنان كسانىاند كه به من ايمان آورده «1» و در مقابل امر من تسليم و مطيع من هستند «2». از دشمن من بيزارى جسته و مرا دوست مىدارند و دشمنم را مبغوض مىدارند. آنان كه به حق من و امامتم و واجب بودن اطاعتم از روى كتاب خدا و سنت پيامبرش معرفت دارند. در نتيجه (از عقيده خود) بر نمىگردند و شك نمىكنند، بخاطر آنكه خداوند قلبشان را از معرفت حق ما نورانى كرده «3» و فضيلتشان را به آنان فهمانده است، و به آنان الهام كرده و ناصيه «4» آنان را گرفته و در شيعيان ما داخل نموده است،
__________________________________________________
(1) «ب»: به من اقتدا كردهاند.
(2) «ب» و «د»: مطيع مناند و ولايت مرا دارند.
(3) «ب»: بخاطر آنكه خداوند حق ما را در قلبهايشان نورانى نموده است.
(4) ناصيه يعنى موى جلوى سر، و در اينجا كنايه از هدايت خداوند است كه راه راست را به ايشان نشان مىدهد.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 251
بطورى كه قلبهايشان اطمينان يافته و يقينى پيدا كرده كه شكى با آن مخلوط نمىشود.
امامان فرقه ناجيه
من و جانشينانم بعد از من تا روز قيامت هدايتكننده هدايت يافتهايم. كسانى كه خداوند آنان را در آيههاى بسيارى از قرآن در كنار خود و پيامبرش قرار داده، و ما را پاك نموده و از گناهان معصوم داشته و ما را شاهدين بر خلقش و حجّت در زمينش و خزانه داران علمش و معادن حكمتش و تفسيركنندگان وحى خود قرار داده است. ما را با قرآن و قران را با ما قرار داده، كه نه ما از آن جدا مىشويم و نه آن از ما جدا مىشود تا در حوض كوثر بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد شويم.
هفتاد و سه فرقه در روز قيامت
در بين هفتاد و سه فرقه فقط آن يك گروهند كه از آتش و از همه فتنهها و گمراهىها و شبههها نجات يافته هستند و آنها بحق اهل بهشتند. آنان هفتاد هزارند «5» كه بدون حساب داخل بهشت مىشوند.
همه آن هفتاد و دو گروه به غير حق متديّن شدهاند و دين شيطان را يارى مىدهند، و (دستوراتشان را) از ابليس و دوستانش مىگيرند. آنان دشمن خداى تعالى و دشمن پيامبرش و دشمن مؤمنيناند و بدون حساب داخل آتش مىشوند، و از خدا و رسولش بيزارند «6». خدا و رسولش را فراموش كرده و به خدا شرك ورزيده و كافر شدهاند و غير خدا را پرستيدهاند، ولى خود هم نمىدانند و گمان مىكنند كار درستى مىكنند.
روز قيامت مىگويند. «بخدا قسم ما مشرك نبوديم، براى او قسم ياد مىكنند همان طور كه براى شما قسم مىخورند و گمان مىكنند بر پايهاى استوارند، بدانيد كه آنان دروغگويند» «7».
__________________________________________________
(5) ظاهرا هفتاد هزار كنايه از كثرت اين عده است نه اينكه به همين تعداد معين باشند.
(6) «د»: از خدا و رسولش بيزارند و خدا و رسولش هم از ايشان بيزارند. به خدا و رسولش ناسزا گفتهاند و مشرك شدهاند.
(7) داخل گيومه مضمون آيه 23 از سوره انعام و آيه 18 از سوره مجادله است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 252
مستضعفين دينى
سليم مىگويد: عرض كردم: يا امير المؤمنين، چه مىفرمائيد در باره كسى كه توقف كرده است. نه به شما اقتدا كرده و نه شما را دشمن داشته است؟ دشمنى شما را عقيده خود قرار نداده و تعصب هم ندارد. ولايت شما را ندارد و از دشمن شما هم بيزارى نمىجويد. او مىگويد: «نمىدانم» و راست مىگويد «8».
فرمود: اينان از هفتاد و سه گروه نيستند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از هفتاد و سه فرقه، اعراضكنندگان از حق را كه پرچمى برافراشته و خود را مشهور كردهاند و به دين خود دعوت مىكنند قصد كرده است. يك فرقه از ايشان متديّن به دين الهى و هفتاد و دو فرقه متديّن به دين شيطاناند، كه با قبول گفته آنان ولايتشان را مىپذيرند و از آنان كه مخالفشان باشند بيزارى مىجويند.
امّا كسى كه خدا را به يگانگى قبول دارد و به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ايمان آورده ولى نسبت به ولايت ما و گمراهى دشمن ما شناخت ندارد و عداوتى هم در دل ندارد، و چيزى را حلال يا حرام نكرده است، و قبول كرده همه آنچه در بين اختلافكنندگان امت اختلافى نيست كه خداوند به آنها امر كرده، و خوددارى نموده از آنچه بين اختلافكنندگان امت در آن اختلافى نيست كه خدا به آن امر كرده يا از آن نهى نموده است. در نتيجه نه عداوتى در دل دارد «9»، و نه چيزى را حرام كرده يا حلال نموده است. او نمىداند و علم آنچه بر او مشكل شده به خدا واگذار نموده است «10»، چنين شخصى نجات يافته است.
اهل بهشت و اهل جهنم و اصحاب اعراف
اين طبقه بين مؤمنين و مشركين قرار دارند و قسمت اعظم مردم و اكثريت آنها هستند. اينها اصحاب حساب و ميزان و اعراف هستند و جهنّمىهايى هستند كه انبياء و
__________________________________________________
(8) يعنى در اينكه مىگويد «نمىدانم و نمىتوانم حق را تشخيص دهم» راست مىگويد.
(9) «ب»: به ما ظلم نكرده است.
(10) «ب»: هر گاه نداند مىگويد: «نمىدانم» و علم آنچه مشكل مىشود را به خدا واگذار مىكند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 253
ملائكه و مؤمنين آنها را شفاعت مىكنند. اينان از آتش بيرون آورده مىشوند و «جهنّميّون» «11» ناميده مىشوند.
امّا مؤمنين، اينان نجات مىيابند و بدون حساب وارد بهشت مىشوند. امّا مشركين، اينان بدون حساب وارد آتش مىشوند. حساب براى اهل اين صفات است كه بين مؤمنين و مشركين هستند، و براى آنان كه قلبشان با اسلام انس داده شده «12» و گناهكارند «13»، و براى آنان كه اعمال نيكى را با اعمال بدى مخلوط كردهاند، و
__________________________________________________
(11) در باره «جهنّميّون» يعنى «جهنّمىها» دو حديث از بحار الانوار نقل مىشود. در ج 8 ص 355 ح 8 از امام صادق عليه السّلام چنين روايت كرده است: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ... آنگاه كه وارد بهشت شديد و با همسرانتان مستقرّ شديد و در منازلتان جاى گرفتيد خداوند به مالك (خزانه دار جهنّم) امر مىكند كه:
«درهاى جهنم را باز كن تا اولياء من بنگرند به فضيلتى كه ايشان را بر دشمنانشان دادهام». درهاى جهنم باز مىشود، و شما بر آنها مشرف مىشويد.
وقتى اهل جهنم بوى عطر بهشت را مىشنوند مىگويند: اى مالك، آيا در تخفيف عذاب از ما طمع كردهاى؟ ما نسيمى احساس مىكنيم! مالك مىگويد: خداوند به من وحى فرموده كه درهاى جهنّم را باز كنم تا اهل بهشت به شما نگاه كنند.
اهل جهنم سرهايشان را بلند مىكنند. يكى مىگويد: اى فلانى، آيا تو گرسنه نبودى و من ترا سير نمودم؟ ديگرى مىگويد: آيا تو عريان نبودى و من تو را پوشاندم؟ ديگرى مىگويد: اى فلانى، آيا ترسان نبودى و من ترا پناه دادم؟ آن ديگر مىگويد: اى فلانى، آيا تو براى من سخن نمىگفتى و من آن را پنهان مىكردم (يعنى سرّ تو را فاش نمىكردم)؟ اهل بهشت مىگويند: آرى. اهل جهنم مىگويند: پس از خدا بخواهيد تا ما را ببخشد.
اهل بهشت برايشان دعا مىكنند، و آنان را از جهنّم خارج كرده به بهشت مىآورند. آنان در بهشت حالت ملامت شده پيدا مىكنند و «جهنّميّون» ناميده مىشوند. لذا به اهل بهشت مىگويند: از پروردگارتان درخواست كرديد و ما را از عذابش نجات داد. حال درخواست كنيد تا اين نام را از ما بردارد و در بهشت به ما جايى دهد. آنان دعا مىكنند، و خداوند به بادى امر مىكند و بر دهان اهل بهشت مىوزد و آن نام را فراموششان مىكند و در بهشت برايشان جايى قرار مىدهد.
همچنين در بحار: ج 8 ص 360 ح 29 از محمد بن مسلم روايت كرده است كه از امام صادق عليه السّلام در باره «جهنّميّون» پرسيدم. فرمود: امام باقر عليه السّلام مىفرمود: آنان از جهنم بيرون آورده مىشوند و ايشان را كنار چشمهاى نزديك در بهشت مىرسانند كه «عين الحيوان» ناميده مىشود. از آب آن بر آنها مىپاشند و مانند زراعت رشد مىكنند، و گوشت و پوست و موى ايشان مىرويد.
(12) كلمه «المؤلّفة قلوبهم» يعنى كسانى كه به طرق مختلف به سوى اسلام جذب مىشوند.
(13) «ب»: اعتراف دارند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 254
مستضعفينى كه نه قدرت بر درك مفاهيم كفر و شرك دارند و نه مىتوانند دشمنى كنند و نه به راهى هدايت مىشوند كه مؤمن عارف باشند.
اينان اصحاب اعرافاند، كه خداوند در باره اينان مشيّت دارد: اگر خداوند يكى از اينان را وارد آتش كند بخاطر گناه اوست، و اگر از او درگذرد به رحمت خويش رفتار كرده است.
مؤمن، كافر، مستضعف
عرض كردم: اصلحك اللَّه، آيا مؤمن عارف داعى «14» داخل آتش مىشود؟ فرمود: نه.
عرض كردم: آيا كسى كه امامش را نشناسد داخل بهشت مىشود؟ فرمود: نه، مگر آنكه خدا بخواهد.
عرض كردم: آيا كافر يا مشرك داخل بهشت مىشوند؟ فرمود: جز كافر كسى داخل آتش نمىشود مگر آنكه خدا بخواهد.
عرض كردم: اصلحك اللَّه، هر كس با ايمان به خدا و معرفت به امامش و اطاعت او خدا را ملاقات كند، از اهل بهشت است؟ فرمود: آرى، اگر خدا را ملاقات كند و از مؤمنينى باشد كه خداوند عز و جل مىفرمايد: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ «15»، الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «16»، الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ «17»، «آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادند، آنان كه ايمان آوردند و تقوى پيشه كردند، آنان كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ظلم نپوشاندند».
عرض كردم: هر كس از آنان كه خدا را با گناهان كبيره ملاقات كند چه مىشود؟
فرمود: او در اختيار مشيّت خداوند است، اگر او را عذاب كند بخاطر گناه اوست و اگر از او بگذرد به رحمت خويش است.
__________________________________________________
(14) كلمه «داعى» احتمالا به معناى «دعوتكننده به حق» است. و در «ب»: «با تقوى» ذكر شده است.
(15) سوره بقره: آيه 82.
(16) سوره يونس: آيه 63.
(17) سوره انعام: آيه 82.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 255
عرض كردم: اگر چه مؤمن است خدا او را داخل آتش مىنمايد؟ فرمود: آرى، بخاطر گناهش! چرا كه او از مؤمنينى نيست كه خداوند قصد كرده كه «او ولىّ مؤمنين است»، زيرا آنان كه خداوند قصد كرده كه «او ولىّ آنان است» و «بر آنان ترسى نيست و محزون نمىشوند»، آنان كسانىاند كه تقوى پيشه كنند و اعمال صالح انجام دهند و ايمانشان را به ظلم نپوشانده باشند.
فرق ايمان و اسلام
«18» عرض كردم: يا امير المؤمنين، ايمان چيست و اسلام چيست؟ فرمود: ايمان اقرار به معرفت است، و اسلام همان است كه به آن اقرار كردهاى و تسليم و اطاعت از ايشان «19».
عرض كردم: آيا ايمان، اقرار بعد از معرفت به آن است؟ فرمود: هر كس كه خداوند خود را و پيامبر و امامش را به او بشناساند، و او اقرار به اطاعت آنان كند مؤمن است.
عرض كردم: معرفت از جانب خداوند و اقرار از سوى بنده است؟ فرمود: معرفت از جانب خداوند، دعوت و اتمام حجّت و منّت و نعمت است، و اقرار از سوى خداوند، قبول بنده است كه بر هر كس بخواهد منّت مىگذارد. معرفت كار خداوند تعالى در قلب است، و اقرار كار قلب از سوى خدا و حفظ و رحمت اوست.
وظيفه جاهل به حق
پس هر كس كه خداوند او را عارف قرار نداده باشد حجّتى بر او نيست، و وظيفهاش اين است كه توقف كند و از آنچه نمىداند خوددارى كند. خداوند هم او را بخاطر جهلش عذاب نمىكند، بلكه براى عملش به اطاعت او را جزاى خير مىدهد و براى عملش به معصيت او را عذاب مىنمايد. (آيا جاهل) مىتواند اطاعت كند و مىتواند معصيت نمايد، ولى نمىتواند معرفت پيدا كند و مىتواند جاهل بماند؟ اين محال است! هيچ كدام از اينها نمىشود مگر با قضا و قدر از سوى خداوند و علم او و كتابش
__________________________________________________
(18) در اين قسمت مطالب بسيار دقيقى در باره ايمان و اسلام ذكر شده كه احتياج به تفسير دارد.
(19) منظور از «ايشان» در عبارت بعد روشن شده است كه پيامبر و ائمّه عليهم السّلام هستند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 256
ولى بدون اجبار، چرا كه اگر مجبور باشند معذور خواهند بود و جاى سپاس هم ندارند «20».
هر كس جاهل باشد مىتواند آنچه بر او مشكل شد به ما واگذار نمايد. هر كس خدا را بر نعمت شكر كند و از معصيت به درگاه او استغفار كند، و مطيعين را دوست بدارد و آنان را بخاطر اطاعتشان سپاس گويد، و گناهكاران را مبغوض بدارد و آنان را مذمّت كند «21»، همين مقدار او را كفايت مىكند اگر علم اينها را به ما واگذار كند.
در اوّل نسخه «ج» همين حديث با اضافاتى در آخر آن مذكور است.
ذيلا قسمت آخر حديث كه شامل اضافات است آورده مىشود:
اصحاب حساب و شفاعت
... بعضى از آنان كسانىاند كه خداوند ايشان را مىآمرزد و بخاطر اقرار و توحيد آنها را داخل بهشت مىنمايد، و بعضى از آنان در آتش عذاب مىشوند و سپس ملائكه و انبياء و مؤمنين ايشان را شفاعت مىكنند. سپس از آتش بيرون آورده مىشوند و داخل بهشت مىشوند و در آنجا «جهنّميّون» «22» ناميده مىشوند.
اصحاب اقرار از اينانند، و ميزان و حساب هم جز بر اينان نيست. چون اولياء خداوند كه به خدا و رسولش و حجّتهاى خدا در زمين و شاهدين او بر خلقش معرفت دارند و به حق آنان اقرار دارند و مطيع آنان هستند بدون حساب وارد بهشت مىشوند.
معاندين ايشان، كه ترسانده شدهاند و زير بار حق نمىروند و دشمنى مىكنند و دشمنان خدايند بدون حساب داخل آتش مىشوند.
امّا آنچه بين اين دو است اكثريت مردماند و اصحاب ميزان و حساب و شفاعتند.
__________________________________________________
(20) يعنى در صورت جبر در گناه خود معذورند و بر كار نيك هم پاداش و سپاسى ندارند.
(21) «ب»: و آنان را از معصيت باز دارد.
(22) توضيح در باره «جهنّميّون» در پاورقى 11 گذشت.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 257
دعاى امير المؤمنين عليه السّلام براى سليم بن قيس
سليم مىگويد: به امير المؤمنين عليه السّلام عرض كردم: عقده مرا گشودى و برايم واضح كردى و سينهام را شفا بخشيدى. از خداوند بخواه تا مرا در دنيا و آخرت از اولياى تو قرار دهد؟ فرمود: خداوندا، او را از آنان قرار ده.
سپس حضرت رو به من كرد و فرمود: آيا به تو بياموزم چيزى كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدهام كه به سلمان و ابو ذر و مقداد آموخت؟ عرض كردم: بلى، يا امير المؤمنين. فرمود:
هر صبح و شام ده مرتبه بگو: «اللّهمّ ابعثنى على الايمان بك و التّصديق بمحمّد رسولك و الولاية لعلىّ بن ابى طالب و الايتمام بالأئمّة من آل محمّد، فإنّى قد رضيت بذلك يا ربّ»، يعنى: «خداوندا، مرا با ايمان به خودت و تصديق پيامبرت محمد و ولايت على بن ابى طالب و اقتدا به امامان از آل محمد مبعوث فرما. اى پروردگار، من به اين عقيده راضى هستم».
عرض كردم: يا امير المؤمنين عليه السّلام، سلمان و ابو ذر و مقداد اين دعا را برايم نقل كردند، و از هنگامى كه از ايشان شنيدهام آن را ترك نكردهام. فرمود: تا زنده هستى آن را ترك مكن.
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 28 ص 14.
2. بحار: ج 68 ص 287.
3. الدرر النجفية (بحرانى): ص 84.
روايت با سند به سليم:
1. بصائر الدرجات: ص 83 ح 6.
2. اكمال الدين: ج 1 ص 240 ح 63.
3. كافى: ج 1 ص 191 ح 5.
وقتى روز قيامت بر پا شود ابليس را در حالى كه با افسارى آتشين لجام شده مىآورند، و «زفر» «1» را در حالى كه با دو افسار آتشين لجام شده مىآورند! ابليس نزد او مىرود «2» و فرياد مىزند و مىگويد: مادر به عزايت بنشيند، «3» تو كه هستى؟ من كسى هستم كه اوّلين و آخرين را گمراه كردم، در حالى كه به يك افسار لجام شدهام و تو به دو افسار لجامشدهاى! او مىگويد: من كسى هستم كه امر كردم و اطاعت شدم و خداوند امر كرد و عصيان شد! «4»
__________________________________________________
(1) «زفر» كنايه از عمر است چنان كه در بسيارى از احاديث وارد شده است. به بحار: ج 22 ص 223، و ج 37 ص 119 مراجعه شود.
(2) «الف» خ ل: ابليس به او نگاه مىكند.
(3) در بحار: ج 8 قديم ص 298 در حديثى نقل مىكند كه خداوند تعالى مىفرمايد: «عمر را در چنان قعرى از جهنّم بدار بياويزم كه ابليس از بالا بر او مشرف شود و او را لعنت كند».
(4) منظور اين است كه ابليس مردم را وادار مىكند كه سخن خدا را اطاعت نكنند، ولى عمر چنان كرد كه وقتى خداوند در باره مطلبى دستورى داده و او هم در مقابل خدا دستورى داده مردم از خدا سرپيچى كنند و سخن او را انتخاب كنند، همان طور كه در بدعتهاى عمر كه در همين كتاب خواهد آمد مشهود است كه او در مقابل حكم خداوند حكمى جعل مىكرد و مردم هم سخن خدا را رها كرده و سخن او را مىپذيرفتند.
در اينجا مناسب است حديثى را كه در بحار: ج 8 ص 315 ح 95 از كتاب اختصاص شيخ مفيد نقل كرده بياوريم: امير المؤمنين عليه السّلام مىفرمايد: روزى به سمت بيرون كوفه خارج شدم و قنبر پيشاپيش من در حركت بود. در اين هنگام ابليس رو به ما مىآمد. من به او گفتم: تو پيرمرد بدى هستى! گفت: يا امير المؤمنين، چرا چنين مىگويى؟ بخدا قسم، برايت حديثى نقل كنم كه خودم از خداى عز و جل بدون واسطه شنيدهام:
آن هنگام كه بخاطر گناهم به آسمان چهارم فرود آمدم چنين ندا كردم: اى خداى من و اى آقاى من، گمان نمىكنم مخلوقى شقىتر از من خلق كرده باشى. خداوند به من چنين وحى كرد: بلى، از تو شقىتر خلق كردهام، نزد مالك (خزانهدار جهنّم) برو تا به تو نشان دهد.
نزد مالك رفتم و گفتم: خداوند به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: شقىتر از مرا نشانم ده. مالك مرا به جهنم برد و در طبقه بالا را برداشت. آتش سياهى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالك را در خود فرو برد. مالك به آتش گفت: «آرام باش»، و آرام گرفت.
سپس مرا به طبقه دوم برد. آتشى بيرون آمد كه از اولى سياهتر و گرمتر بود. به آن گفت: «خاموش باش»، و خاموش شد. تا آنكه مرا به طبقه هفتم برد، و هر آتشى كه از طبقهاى خارج مىشد شديدتر از طبقه قبل بود.
در طبقه هفتم آتشى بيرون آمد كه گمان كردم مرا و مالك را و همه آنچه خداوند عز و جل خلق كرده را در خود فرو برد. دست بر چشمانم گذاردم و گفتم: اى مالك دستور ده تا خاموش شود و گر نه من خاموش مىشوم. مالك گفت: تو تا روز معين خاموش نخواهى شد. سپس دستور داد و آن آتش خاموش شد. دو مرد را ديدم كه بر گردنشان زنجيرهاى آتشين بود و آنان را از بالا آويزان كرده بودند و بالاى سر آنان عدهاى با تازيانههاى آتش آنان را مىزدند.
پرسيدم: اى مالك، اين دو نفر كيانند؟ گفت: آيا آنچه بر ساق عرش بود نخواندهاى- و من قبلا يعنى دو هزار سال قبل از آنكه خداوند دنيا را خلق كند خوانده بودم- «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، ايّدته و نصرته بعلىّ (يعنى محمد را به على مؤيد نموده و يارى كردم)». مالك گفت: اين دو نفر دشمن آنان و ظالمين بر ايشان هستند.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 245
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 8 قديم ص 213.
روايت از غير سليم:
1. ثواب الاعمال: ص 248 ح 9 و ص 255 ح 2.
2. تفسير عيّاشى: ج 2 ص 223 ح 9.
ابان بن ابى عيّاش از سليم بن قيس نقل مىكند كه گفت: از سلمان فارسى شنيدم كه چنين مىگفت:
هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت و مردم آنچه مىخواستند كردند، ابو بكر و عمر و ابو عبيده جراح نزد مردم آمدند و با انصار به مخاصمه برخاستند و آنان را با حجت و دليل على عليه السّلام محكوم كردند و چنين گفتند: اى گروه انصار، قريش از شما به امر خلافت سزاوارترند، زيرا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از قريش است، و مهاجرين از شما بهترند زيرا خداوند در كتابش ابتدا آنان را ذكر كرده و ايشان را فضيلت داده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم فرموده است:
«امامان از قريشاند»
سليم گفت: از براء بن عازب شنيدم كه مىگفت: بنى هاشم را چه در حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست مىداشتم.
هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت به على عليه السّلام وصيّت كرد كه غسلش را غير او بر عهده نگيرد، و براى احدى غير او سزاوار نيست عورتش را ببيند، و هيچ كس عورت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را نمىبيند مگر آنكه بينائيش از بين مىرود «1».
على عليه السّلام عرض كرد: يا رسول اللَّه، چه كسى مرا در غسل تو كمك مىكند؟ فرمود:
جبرئيل با گروهى از ملائكه.
و چنين شد كه على عليه السّلام آن حضرت را غسل مىداد، و فضل بن عباس با چشمان بسته آب مىريخت، و ملائكه بدن حضرت را آن طور كه على عليه السّلام مىخواست مىگردانيدند.
على عليه السّلام خواست پيراهن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را از تنش بيرون آورد، كه صيحه زنندهاى به او ندا داد:
«اى على، پيراهن پيامبرت را بيرون مياور». لذا دستش را از زير پيراهن داخل كرد و او را
__________________________________________________
(1) احتمالا منظور اين باشد كه هر كس چشمش به عورت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بيفتد ديدهاش كور مىشود اگر چه از روى عمد نباشد، و چون در هنگام غسل احتمال رؤيت- و لو غير عمدى- وجود دارد، لذا اين مسأله فقط براى امير المؤمنين عليه السّلام اجازه داده شده است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 211
غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود، و هنگام كفن كردن و حنوط پيراهن را بيرون آورد.
به باغ ديگرى رسيديم. عرض كردم: يا رسول اللَّه، چه باغ زيبايى است! فرمود: «چه زيباست، ولى براى تو در بهشت زيباتر از اين هست». تا آنكه از هفت باغ گذشتيم. در هر كدام من عرض مىكردم: يا رسول اللَّه، چه زيباست! و حضرت مىفرمود: «براى تو در بهشت زيباتر از اين هست».
شهيد تنها
وقتى راه خلوت شد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرا در آغوش گرفت و در حالى كه گريهاش گرفته بود فرمود: «پدرم فداى تنهاى شهيد»! عرض كردم: يا رسول اللَّه، چرا گريه مىكنى؟ فرمود: از كينههايى كه در دل اقوامى است و آن را برايت ظاهر نمىكنند مگر بعد از من، و آن كينههاى بدر و خونهاى احد است.
عرض كردم: آيا دينم در آن هنگام سلامت خواهد بود؟ فرمود: دينت در سلامت خواهد بود.
برنامه امير المؤمنين عليه السّلام پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
يا على، بشارت باد تو را كه زندگى و مرگ تو با من است، و تو برادر و جانشين من
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 208
هستى. تو انتخابشده من و وزيرم و وارثم و اداكننده از جانب من هستى. تو قرض مرا ادا مىكنى و وعدههاى مرا از جانب من وفا مىنمايى، و تو ذمّه مرا برئ مىكنى و امانت مرا باز مىگردانى و طبق سنّت من با ناكثين و قاسطين و مارقين از امتم مىجنگى. تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى، و تو از هارون اسوه و روش خوبى خواهى داشت آن هنگام كه قومش او را ضعيف شمردند و نزديك بود او را بكشند.
پس بر ظلم قريش و اتحادشان در مقابلت صبر كن، چرا كه تو همچون هارون نسبت به موسى و پيروانش هستى و آنان همچون گوساله و پيروانش هستند. هنگامى كه موسى هارون را جانشين خود در قومش قرار داد به او چنين دستور داد كه اگر گمراه شدند و او يارانى پيدا كرد به كمك ايشان با آنان جهاد كند، و اگر يارانى پيدا نكرد دست نگه دارد و خونش را حفظ كند و بين آنان اختلاف ايجاد نكند.
اختلاف امت براى امتحان الهى
يا على، خداوند هيچ پيامبرى را نفرستاده مگر آنكه گروهى به اختيار خود و گروهى ديگر بدون خواست قلبى تسليم او شدند. خداوند آنان را كه به اكراه تسليم شدند بر آنان كه به اختيار خود تسليم شدند مسلّط نمود و آنان را كشتند تا اجرشان عظيمتر شود.
يا على، هيچ امّتى بعد از پيامبرشان اختلاف نمىكنند مگر آنكه اهل باطل آنان بر اهل حقّشان غالب مىشوند.
خداوند تفرقه و اختلاف را براى اين امت مقدّر كرده است، و اگر مىخواست آنان را بر هدايت مجتمع مىكرد تا دو نفر از خلقش اختلاف نكنند و در چيزى از امر خداوند نزاع در نگيرد، و مفضول «1» فضيلت صاحب فضل را انكار نكند. اگر خدا مىخواست انتقامش را زودتر مىفرستاد و نعمت را بر آنان تغيير مىداد تا ظالم تكذيب شود و دانسته شود كه راه حق كدام است، ولى خداوند دنيا را خانه اعمال و آخرت را خانه استقرار قرار
__________________________________________________
(1) مفضول يعنى كسى كه در فضل پائينتر است.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 209
داده است لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى «2»، «تا آنان كه بد كردند مطابق عملشان جزا داده شوند و آنان كه نيكى كردند به نيكى جزا داده شوند».
(على عليه السّلام مىفرمايد:) من عرض كردم: سپاس خدا را بعنوان شكر بر نعمتهايش و صبر بر بلايش و تسليم و رضايت به مقدّراتش.
روايت از كتاب سليم:
1. بحار: ج 28 ص 54.
روايت با سند به سليم:
1. كمال الدين: ج 1 ص 262.
روايت از غير سليم:
1. تفسير امام عسكرى عليه السّلام: ص 185.
2. مناقب ابن شهرآشوب: ج 1 ص 323.
3. كشف الغمة: ج 1 ص 130.
4. طرائف: ص 129.
5. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد: ج 1 ص 323.
6. احقاق الحق: ج 6 ص 180.
__________________________________________________
پس تو سيّده زنهاى اهل بهشت هستى، و دو پسرت حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و من و برادرم و يازده امام- كه جانشينان من تا روز قيامت هستند- همگى هدايتكننده و هدايتشدهايم.
اوّلين نفر از جانشينان پس از برادرم، حسن است و بعد از او حسين و سپس نه نفر از فرزندان حسين، كه در بهشت در يك منزل خواهند بود. منزلى از منزل من به خدنزديكتر نيست[1]، و سپس منزل ابراهيم و آل ابراهيم است
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ( 2) منظور در اينجا يا منزلت و مقام بهشتى حضرت است كه از همه نزد خداوند مقربتر است، و يا منزل و خانه بهشتى است كه از نظر شر
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه چشمانش اشك آلود شده بود فرمود: اى فاطمه، مگر نمىدانى ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا ترجيح داده و فنا را بر همه خلقش حتمى نموده است.
خداوند تبارك و تعالى توجّهى به زمين نمود و مرا از ميان آنان انتخاب كرد و به پيامبرى برگزيد. سپس براى بار دوم توجّهى به زمين نمود و همسر تو را انتخاب كرد، و به من دستور داد تا تو را به ازدواج وى در آورم، و او را بعنوان برادر و وزير و وصىّ و جانشين خود در امّتم قرار دهم.
أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 203
پس پدر تو بهترين انبياء و رسولان خداوند است، و شوهر تو بهترين اوصياء و وزيران است، و تو اوّل كسى از خاندان من هستى كه به من ملحق مىشوى.
سپس خداوند توجّه سومى به زمين كرد و تو را و يازده نفر از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را كه از نسل تو هستند[1] انتخاب نمود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ( 1) يعنى اين انتخابشدگان كسانىاند كه پدرشان على عليه السّلام و مادرشان فاطمه عليها السّلام باشد. و بنا بر اين شامل ساير فرزندان امير المؤمنين عليه السّلام كه از همسران ديگر حضرت بودهاند نمىشود.
سليم مىگويد: از سلمان فارسى شنيدم كه مىگفت: در مرضى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت نزد آن حضرت نشسته بودم. حضرت زهرا عليها السّلام وارد شد و چون حال ضعف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را ديد بغض گلويش را گرفت بطورى كه اشك بر گونههايش جارى شد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: دخترم، چرا گريه مىكنى؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه، بعد از تو بر خودم و بر فرزندانم از بىاعتنائى مردم و تضييع حقّمان مىترسم.
[مقدمات پژوهش]
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اهداء
به اوّلين قربانى سقيفه،
و شهيدى كه پيشاپيش مادر به استقبال شهادت رفت، و همچون او قبرش از دوست و دشمن مخفى ماند.
به پيشتاز شهداى آل محمد عليهم السّلام،
كه بىشمشير خصم زبون را درهم شكست.
به مظلومى كه مجال آه هم به او ندادند،
ولى او با بىزبانى قاتل روسياه را تا ابد سرافكنده نمود.
اى آخرين گل نشكفته على و زهرا عليهما السّلام،
و اى پنجمين ثمره ولايت كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله محسنت ناميد،
اين سند هزار و چهارصد ساله از مظلوميت پدر دلسوخته و مادر پهلو شكستهات را به پيشگاه تو تقديم مىنمايم.
یونس